مایندموتورمنطق شیطان / کتاب امین قضایی - مایندموتور
تماسآرشیوخانهجستجو
منطق شیطان / کتاب امین قضایی

در تاریخ November 21, 2009

بازخوانی ماتریالیستی از عهد عتیق

 

از مقدمه ی کتاب

فرمان، همزمان وسوسه ی شکستن خود را هم تولید می کند. در تخیلات سفر پیدایش ، اولین فرمان و اولین وسوسه به ترتیب به خدا و شیطان تعلق دارند. این کتاب به تشریح روان کاوانه ی سوژه به مثابه ی عرصه ی تقابل وسوسه های غریزه و فرمان های سوپر اگو قناعت نمی کند. تاریخ این جنگ که در درون سوژه رخ می دهد ، همزمان تاریخ جنگ طبقاتی هم هست. بگذارید قهرمان داستان های عامه پسند را به یاد آوریم که در انتخاب فرمان خانوادگی برای وصلت طبقاتی و عشق به دختری از طبقات فرودست ، دست و پنجه نرم می کند. ایلیاد و اودیسه ، برعکس رومانس ها ، فرمان و تعهد زناشویی ِ وطن دوستانه ی پنه لوپه را بر عشق های جزیره نشینی کالیپسو ترجیح می دهد. آنچه یک تعارض فردی پنداشته می شود ، نبردی است تاریخی که پیروزی ها و شکست هایی را برای هرکدام از طرفین رقم زده است. تقسیم سوژه به نبرد طبیعت و تمدن، آنچه که در اصل یک نبرد تاریخی  است را به صورت تقابلی جهانشمول و انتزاعی در می آورد. نیروهای وسوسه هرگز تماما به غرایز تعلق ندارند و از سوی دیگر نیروی های فرمان ، حکم چاره ناپذیر تمدن نیستند. شکافی که فروید کشف کرد پیش از هرچیزی یک جنگ تاریخی و از این رو هم درون انسان و هم در بیرون آن، یک جنگ طبقاتی است.

این جنگ درون سوبژکتیو و طبقاتی ، با هیچ تقابل بنیادینی شناخته یا توصیف نمی شود.طرح تقابل های خدا/ شیطان ، فرمان/ وسوسه ، تمدن/ طبیعت ، نهاد/ سوپر اگو،  سرکوب/ میل ، جسم/ روح ، تابو/ زنای با محارم و…اتفاقا کار ساده ای است و کنار هم قرار دادن آنها  گرچه خالی از لطف نیست ، اما در برابر داستان شگفت انگیزی که می خواهم برای شما شرح دهم ، بازی کودکانه ی ساختارگرایانه ای بیش نیست. برخلاف ساختارگرایی لوی استروس و روان کاوی فرویدی و لکانی ، من اعتقادی ندارم که سوژه ساختاری است که می توان آنرا با شکستن به اجزا ، و کشف تقابلی بنیادین توصیف کرد. در این کتاب ، با خوانشی از عهد عتیق تلاش می کنم سوژه را در بستری از مبارزه ی طبقاتی و تاریخی توضیح دهم که هر بار در جدال های طبقاتی ، تولید و بازتولید شده و ارزشگذاری هایش تغییر می کند. هیچ تقابل بنیادین یا درام اجباری ، سازنده ی سوژه نیست بلکه برعکس ، این تقابل ها خود در موقعیتی تاریخی ساخته می شوند. به عبارت دیگر هیچ زمینه ی ثابت و هیچ قانون عامی برای شکل گیری سوژه وجود ندارد. سوژه بی شک موجودی ساختگی است اما توضیح شکل گیری سوژه منوط به درک زمینه های تاریخی آن است.

برای مثال شیطان در عهد عتیق ، گاهی ابلیس نماینده ی وسوسه و میل است، گاهی لوسیفر و نماینده ی نافرمانی و غرور ، گاهی مشاور و فرشته ی مغضوب الهی ، و گاهی هم رهبر ِ طبقات فرودست و متجاوز به زنان توصیف می شود. شیطان به تدریج از فرشته و تجسم خدا به شری اخلاقی تبدیل می شود و تجسم که قبلا شر شمرده می شد اکنون در مسیحیت به ضرورتی برای خدا تبدیل می شود.همانطور که براحتی می توان شیطان را به میل و وسوسه نسبت داد ، شیطان نماینده ی طبقات فرودست هم هست. پس تقابل بنیادین طبیعت/ تمدن که پایه ی تحلیل های متفکرین بورژواست چه جایگاه ثابت  و استواری خواهد یافت؟ چرا باید عقده ی اودیپ یا پذیرش زبان و فرمان پدر را دروازه ی تمدن به حساب آوریم و نه جامعه طبقاتی ؟! آیا اصلا هرآنچه در باره ی تمدن گفته شده ، صرفا توضیحی نیست درباره ی جامعه طبقاتی؟ آی این جایگزینی تمدن به جای جامعه طبقاتی ، تنها برای این نیست که خصایص جامعه طبقاتی را ضروری و ابدی جلوه دهد؟ آیا امرنمادین ، پیشتر و در بیرون از امراجتماعی شکل می گیرد یا انعکاسی است از یک جنگ طبقاتی با گسترده ترین سطوح رمزگذاری که هم درون سوژه و هم  بیرون سوژه رخ می دهد؟ [….]