مایندموتورصلح خدایان / بخش هایی از الهیات مکان / مهران حاتمی - مایندموتور
تماسآرشیوخانهجستجو
صلح خدایان / بخش هایی از الهیات مکان / مهران حاتمی

در تاریخ January 26, 2010

 

١- دایره در عصر تراژیک یونان در مقام مجازى براى مکان در اغلب آثار منسوب به این دوران شمایلى مشهود است. در مجسمه سازى (براى نمونه در سیسیل) تمامى وقایع، موجودات و اشیا در حیطه اى محدود به مرز این دایره محصوراند. دو حیطه قابل تصور است، حیطه محصور به این دایره و حیطه خارجى آن. آنچه در «این» مکان است و آنچه «خارج از این» مکان است: هم خانه و غریبه، هم وطن و بیگانه. دایره شمایلى از این وطن ارائه مى دهد، مرزى که فاصله هر نقطه آن تا مرکز این حیطه ، فاصله اى یکسان است. مرکز دایره آغاز یک انتشار است و مرز آن پایانى تراژیک. هر نوع جهشی به عنوان جهشی برای خروج از مرز دایره-مکان بی معنا است؛مرزی دائمی برای مکانی که زمان را می بلعد : تراژدی. فراروى از این مرز فراروى از سرنوشتى محتوم و تراژیک است: فراروى از مرگ.

٢- قیام ابراهیم با فرمانی آغاز می شود مبنی بر ترک خانه پدری و یا زادگاه و موطن او، این حرکت نه به عنوان جهشی برای خروج از تمامیت دایره-مکان بلکه به عنوان سرچشمه های تمامیت خواهی یهوه، فرمانی بود برای ترک مکان-دایره به مثابه ی ترک شرک. بت ها و خدایان صاحب مکان عهد عتیق، خدایانی که در همجواری یکدیگر در معابد به سر می بردند و هر یک مکانی را برای خود داشتند،خدایان مکانند. خدای مکان، خدای همجواری و شرک است. فرمان ترک زادگاه در آغاز پیش از هر چیزی فرمانی است برای نفی تمامی پایبندی های خانوادگی و تعهدات درون مکانی ابراهیم و سپس شکستن بت ها توسط او آغاز قیامی است بر علیه خدایان مکان، خدایان همجوار. و این آغازگاه قدرت خدای زمان است : هنگامی که اورشلیم سقوط کرد، خداوند را دیگر نه در مکان ها و معابد که باید در روح و حقیقت جستجو کرد، البته خدا به مثابه ی خدای زمان. خدای زمان عادل است اما خدای مکان بالضروره عدالت را تباه می سازد.

٣- دایره از دیدگاهی دیگر نمادی از تمامیت نیز هست؛ تمامیتی یکپارچه و دست نیافتنی برای ساختارهای تمامیت خواه، تمامیتی ناتمام و پیوستاری گسسته و نامتناهی که نمی تواند برای تمامی بخش های خود در درون حیطه ی محدود به مرز این دایره مکانی را در نظر گیرد و دائما به واسطه ی حفره ای در درون خود ناتمام باقی می ماند، حفره ای که علی رغم میل ساختار به واسطه ی تمامیت خواهی اش شکافی همتای فقدان بخش های مازاد، ایجاد می کند.

۴- مرز آن نیست که انتهای چیزی را مشخص کند ، بل چنان که یونانیان واقف بودند، مرز چیزی است که از آن پس (خارج از مرز دایره)، چیزی آشکارگی گوهرینش را می آغازد. آشکارگی گوهرین تمامیت یک مکان در جایی فراتر از مرزهای آن مکان امکان پذیر است، مازادی که از حفره ای در درون مرزهای ساختار حکایت می کند.

۵- عصر تراژیک، عصر خدایان است. دوره اى که در آن خدایان بر حوزه هاى مختلف زندگى روزمره انسان حکومت مى کردند. مسئله اساسى در این میان همبستگى میان سلطه خدایان است و سلطه مکان. همجوارى میان مکان ها در معناى همجوارى میان خدایان است. این همجوارى در واقع سرشت ذاتى مکان را تشکیل مى دهد. مکان بدین ترتیب مشتمل بر تمامى مکان هاى انضمامى اى است که امکان همجوارى با دیگر مکان ها را دارند. این همجوارى در عصر تراژیک یونان دائماً با جدال همراه بوده است. جدالى دائمى براى تصاحب مکانى بیشتر (براى مثال جدالى میان خداى دریا و خداى باد در اودیسه) جدالى که عدالت را تباه مى سازد.

۶- هر انسان زادگاهى دارد. «زادگاه» در مقام یک استعاره مى تواند محل یک تامل باشد. پسوند «گاه» پسوندى است که مى تواند نوعى سرگردانى معنایى را تداعى کند. «گاه» پیشاپیش واژه اى زمانى است که اغلب به عنوان پیشوند و یا پسوندى زمانى و گاه مکانى در واژه هاى ترکیبى به کار مى رود. «گاه» در وجهه زمانى اش در معناى «آن» و «لحظه» است. از این بابت «زادگاه» استعاره اى است همتراز «توقف گاه»، «زادگاه» بر پایه این پسوند در معناى لحظه زاده شدن است و یا زمان زاده شدن. اما همان طور که مشخص است آنچه در دلالت این استعاره افاده مى شود، حوزه اى مکانى است. بدین ترتیب براساس این استدلال «زادگاه» استعاره اى است که از جانب ساختار نحوى اش زمانى است اما دلالتى مکانى دارد: زمان زاده شدنمان، مکانى است که موطن ماست. زادگاه مکانى است که زمان را مى بلعد. مکانى که زمان را پریشان مى کند. زادگاه تراژدى است. الهه اى است که به استخدام یک شرکت سهامى با مسئولیت محدود درآمده است. الهه اى که آنقدر حاضر است که معنا مى بخشد. الهه اى که موظف است همیشه حاضر باشد.

 ٧- همجوارى سرشت ذاتى مکان را تشکیل مى دهد. مکان مشتمل بر تمامى مکان هاى انضمامى اى است که امکان همجوارى با دیگر مکان ها را دارند. در این میان مرزى نیز میان این مکان ها طبیعى شده است. به واسطه این مرز، هر حوزه اى در مناسبت با مکانى که تصاحب کرده است نامى مى پذیرد و هر سوژه اى با ورود به آن به قهرمان یک تراژدى بدل مى شود و از سویى دیگر این حوزه دائماً توده اى خاص را نیز نامگذارى مى کند. دانشگاه مکانى را شامل مى شود و یا در مکانى برپا مى شود. مکانى که امکان وقوع آموزش آکادمیک را مهیا مى کند. سوژه با ورود به این مکان به یک دانشجو ترفیع مى یابد. این امر حتى در حوزه هاى تشکیل شده بر پایه مکان هاى مجازى اینترنت نیز روى مى دهد. ما در فضاهاى سایبرنتیکى شاهد نوعى باژگونى در نحوه تعیین مکان ها هستیم. در اینترنت مکان ها غیرقابل لمس اند و ما براى حضور در این مکان ها نیازى به بدن هایمان نداریم. اروتیسمى هم که در این مکان ها موجود است، اروتیسمى سرکوبگر است، اروتیسمى فاقد لمس.

در بوروکراسى ادارات و یا سازمان هاى دولتى نیز حوزه اى در طى مقام یافتن است که مکان آن مساحت مشخصى از یک شهر است، به همراه بناهایى که محل استقرار قهرمان هاى تراژدى است. در این حوزه توده اى تحت نام «کارمند» مقام مى یابند. توده اى که هر یک در حوزه اى دیگر یک «شهروند» نیز هستند.

٨- آنچه در منش همجوارى مکان ها در عصر تراژیک طبیعى است، نسبت افقى مکان هاست. گسترش جغرافیایى یک شهر در عصر تراژیک در سطح افق صورت مى گیرد: از مشرق تا مغرب و از شمال تا جنوب. این همان لحظه اى است که مى توانیم شاهد تغییرى بنیادین در سرشت مکان باشیم. از آغاز دوره صنعتى رویش گیاه واره ساختمان ها و بناهاى ادارى و مسکونى جایگزین گسترش شهرها به گونه کهن آن- گسترش در افق- شده اند. بناها و مکان ها به ارتفاعات مى روند و به همراه خود، خدایان را نیز به ارتفاعات مى برند: نوعى عروج مکان شناسانه. براى نمونه در مجتمع هاى تجارى ما مى توانیم شاهد این نوع دگرگون شده همجوارى باشیم: طبقه سوم اداره بیمه است و طبقه چهارم بخشى از بازار آزاد. این دو حوزه «بیمه و بازار آزاد» در جوار یکدیگرند اما این همسایگى در افق روى نداده است. حتى از لحاظ آمارى نیز تغییرى فاحش در آمار سکونت در مکان ها روى داده است. برپایه این نحوه از همجوارى براى نمونه یک مساحت ۲۰۰ مترى مى تواند تا مرز ۲۰۰۰ متر مساحت مسکونى افزایش یابد: یک آپارتمان ده طبقه که زیربناى هر طبقه آن ۲۰۰ متر است. این آپارتمان تنها ۲۰۰ متر از مساحت جغرافیایى یک شهر را اشغال مى کند.

٩- خانواده در عصر حاضر بى تردید حوزه اى خصوصى است که یقیناً باید مکانى براى سکونت داشته باشد. این حوزه همچون تمامى حوزه هاى دیگر تنها زمانى مى تواند حوزه اى مشخص، نامگذارى شده، طبیعى و نرمال باشد که در مکانى سکنى گزیده باشد. نوع وابستگى بنیادین به مکان، سرنوشت این حوزه ها را تعیین مى کند. سکنى گزیدن پیشاپیش در یک مکان صورت مى گیرد و این همان آغازگاه ساختارى خداى خانواده است. مکان سکنى گزیدن یک خانواده از کارکرد صرف سکنى گزیدن خود، فراتر مى رود. این مکان در مناسبتى که با مکان هاى دیگر برپا مى کند در مقام حوزه اى ایفاى نقش مى کند که ما به ازایى سیاسى دارد و تمام خدایان عصر ما در این مناسبات شرکت مى کنند.

آنچه به راحتی قابل مشاهده است، ساختار همپیوند و همتای عصر تراژیک یونان به مثابه ی عصر سلطه ی مکان و خدایان و عصر حاضر به مثابه ی عصر سلطه سرمایه و حوزه هاى خصوصى است.

١٠- خانواده بدین ترتیب در عصر حاضر از آن دسته خدایانى است که به ارتفاعات صعود کرده است، چرا که خانواده سکنى مى گزیند، خانواده متکثر است و مساحت جغرافیایى شهرها تا حدود زیادى جوابگوى کثرت خانواده ها نیست. مجتمع هاى مسکونى پایگاه هاى این خداگونه هستند. اینجا مى توانیم شاهد تفاوت هایى میان دوره تراژیک و عصر حاضر شویم:

– عصر تراژیک: تنها در پایان دوره سلطه مکان (عصر جدال میان خدایان در سویى و خداى واحد در سویى دیگر) بود که معابد که مکان تجلى گاه خدایان بودند به ارتفاعات بر فراز کوه ها صعود کردند و به گونه اى استعارى به آسمان ها رفتند و به این ترتیب محو شدند و این در حکم پایان سلطه خدایان بود چرا که پس از آن خدایى واحد جایگزین آنها شد.

– عصر حاضر: اما در عصر ما صعود این معابد (مکان هاى مسکونى و ادارى و…) در حکم بنیادى تر شدن سلطه این مکان ها است. سلطه اى که حتى باید بى اهمیت ترین مسائل زندگى روزمره سوژه را پیش بینى کرده و پیشاپیش طرحى براى آن داشته باشد. با ارائه شدن یک نرمال و یک الگو، تمامى مسائل تحت عنوان یک امر روزمره کاهش مى یابند. پیشاپیش مشخص است که یک دانشجو یا یک پدر کارمند چه فرم لباسى باید بپوشد و از سویى این مسئله امرى است روزمره که اندیشیدن به مابه ازاهاى آن مسخره است. پس این بى توجهى مى تواند دریچه اى براى نفوذ ایدئولوژى طبقه مسلط باشد.

١١- خدایان تراژدى هاى یونان روایت هایى هستند که در پس زمینه قرار مى گیرند. روایت هایى که وجودى بدیهى دارند و وجودشان حضورشان را نیز تضمین مى کند (پرومته، سیزیف، هراکلس و… اینها نیمه خدا- نیمه انسان هایى بودند که به رغم اینکه موجوداتى خیال واره و خارق العاده بودند، وجودشان در عرف روزمره آن عصر کاملاً یقینى بود). نمونه این روایت ها را به راحتى مى توان در زندگى روزمره تمامى سوژه هاى عصر حاضر نیز جست.

١٢- ناسیونالیزم مدرن یکی از همین روایت هاست که می توان آن را نمونه ی کاملا واقعی سلطه ی مکان بر زمان دانست. روایتی که به عنوان یکی از بدیهی ترین اصول انسانی، پایبندی اخلاقی به مفاهیمی چون زادگاه و وطن را به عنوان یکی از اساسی ترین معیارهای انسانیت، مورد ستایش قرار می دهد. روایتی که در آن شرک واقعیتی روزمره است.