آیا نباید به این سئوال پاسخ دهیم که چرا اسلام رنگ سبز را به عنوان نماد خود برگزیده است؟ و چرا اسلام مرد مسلمان را از آویختن زیور آلات طلا منع کرده است و استفاده از آنرا در هنگام نماز و نیایش مکروه شمرده است؟ تنها اسطوره شناسی می تواند در پاسخ به این سئوال و راه یافتن به هزارتوی نمادها ما را راهنمایی کند. مقاله ی حاضر داستان شگفت انگیزی است درباره ی اسطوره ی زمرد سبز و نیروهای جادویی و نیروی هدایتگر بخت و اقبال در تقابل با طلا به عنوان نیروی هدایتگر معیار سنجش ارزش کالاها در جامعه. شاید از خود پرسیده باشیم چرا اسلام رنگ سبز را به عنوان نماد خود برگزیده است؟ یک سئوال ساده این است که رنگ سبز نماد چه چیزی می تواند باشد و چرا انگشترها با عقیق ها و زمرد های سبز رنگ، تسبیح ها و جانمازهای سبز رنگ، و در نهایت پرچم های سبز رنگ اسلامی به نمادی از نیروی ایمان در جهان اسلام تبدیل شده است؟
تصادفی نیست! این اولین نهیبی است بر یک ذهن کاهل تا دریابد چگونه در جهانی به شدت رمزگذاری شده زیست می کند. دلیل انتخاب رنگ سبز بهاسطوره ی زمرّد سبز بازمی گردد.
بر طبق افسانه ها زمرد سبز، تاج بهشتی شیطان بوده است که از درخششی الهی برخوردار بود. اما پس از اینکه شیطان به سبب غرور خود از بهشت سقوط می کند و از چشمان خدا می افتد، صاحب اصلی خود یعنی شیطان را از دست می دهد. شیطان به گودال سوزان فرو می افتد و تاج زمرّدین او تکه تکه شده و در زمین فرو می رود. افسانه ها به ما می گویند که جام مقدس یعنی جامی که مسیح در آخرین شام خود از آن نوشید، از همان زمرّد سبز تاج شیطان ساخته شده بود. زمرّد نه در بهشت است و نه در جهنم. زمرّد سبزی زمین و درخشش دریا را دارد. تاریخ زمرّد سبز در همین زمین آغاز می شود و به تاریخ الهه ها و فاتحین تبدیل می شود. هر کس آنرا بدست آورد به نیروی جادویی قدرت و پادشاهی دست می یابد و هرکس آنرا از دست دهد، بخت از او برمی گردد. زمرد سبز، بیش از تمامی جواهرات به نماد بهار، عشق، جوانی و زایش دوباره تبدیل می شود. پس سبزی زمرد نمادی از سعادت در باغ عدن است : عنصری آسمانی که درخشش و تلالو و سرسبزی باغ عدن را درون خود حفظ کرده است.
تصاحب زمرد سبز، به معنای اکتساب قدرت و جبروت و سلب مالکیت از آن، نمادِ نگون بختی است. اگر طلا نمادی است برای مبادله و تساهل توزیع ثروت در میان انسانها، زمرد سبز نمادی است برای قدرت الهی که در انحصار کاهنین و پادشاهان قرار دارد. اسطوره ها به زمرّد نیرویی بخشیده اند که تصرف ناپذیر است. یگانگی و بی همتایی زمرد سبز برخلاف طلای زرد آنرا از پیروی از مبادله و مالکیت باز می دارد. می توان زمردها را خرید، دزدید و قرض گرفت اما هرگز نمی توان آنها را برای همیشه تصرف کرد. شیطان تنها کسی نیست که تاج زمردینش را از دست داد. همین اتفاق برای شاه جرج سوم رخ داد، در طول تاج گذاری یک زمرد بزرگ از تاج او به زمین افتاد. برخی مردم خرافاتی معتقدند که قدرت پیشگویانه ی سنگ به ما می گوید که از دست دادن سنگ نمادی است از انقلاب آمریکا و از دست رفتن مستعمرات بریتانیای کبیر. آنها که خردمندتر اند ، شاه جرج را به خاطر از دست دادن عقلش مقصر می دانند تا از دست دادن زمرّدش!
درباره ی زمرّد پلیکراتوس،پادشاه فاتح و جبار که جزیره ی کوچک و زیبای ساموس را در ۵۳۰ قبل از میلاد فتح کرد، نیز داستانی وجود دارد. او دو برادر داشت که در فتح جزیره به او کمک کردند اما وی بعد از گرفتن قدرت، یکی را کشت و دیگری را تبعید کرد. تحت رهبری پلیکراتوس این جزیره حتی زیباتر شد و وی معبدی برای هرا و یک آبراه و موج شکن برای محافظت از بندر ساخت. او تلاش کرد تا قدرت خود را بسط دهد و نیروی دریایی خود را گسترش داد. اما همه چیز مطابق خواسته ی او پپش نرفت. دوست خوب پلیکراتوس، آماسیس، پادشاه مصر بخت خوب پلیکراتوس را برهم زد. وی به پلیکراتوس هشدار داد که خدایان به بختِ وی حسادت می ورزند و به او راه چاره ای پیشنهاد کرد : “فکر کن که به چه چیزی عشق می ورزی، چیزی که از دست دادنش موجب رنج و تالم می گردد. سپس آنرا از خود دور کن و سعی کن هرگز دوباره نزد تو بازنگردد.” این امر حسادت خدایان را دور می کرد و به نظر می رسید که ایده ی خوبی برای پلیکراتوس باشد. اما او هرگز در نظر نگرفت که شاید این کار به معنای از دست دادن بخت باشد و به خاطر همین کار خدایان از او خشمگین شوند و شاید این آماسیس است که به او حسادت می ورزد. در هر حال، پلیکراتوس تصمیم گرفت که به حرف آماسیس گوش کند و انگشتر طلایی با زمرّد سبزش را به دریا انداخت.
چند روز بعد، یک مرد ماهیگیر، یک ماهی بزرگ و خوش گوار صید می کند. وی فکر می کند به نفعش خواهد بود اگر آنرا به پادشاه هدیه دهد. پلیکراتوس از این هدیه بسیار خوشحال شد و از ماهیگیر دعوت کرد که برای صرف شام بماند. وقتی آشپز شکم ماهی را باز کرد، همان زمرد سبز را در شکم ماهی یافت. پلیکراتوس به دوست خود آماسیس کل داستان را بازگفت. آماسیس ترسید و به او گفت تصور نمی کند که اتحاد آنها دیگر ایده ی خوبی باشد. دوران سختی برای پلیکراتوس آغاز شد، ساموس مورد حمله واقع شد. بخت با پلیکراتوس یار بود و او توانست مهاجمین را عقب براند. اما حرص و آز به ضرر وی تمام شد و وی به سفر احمقانه ای برای بازگرداندن مقادیر طلا و جواهرات رفت و در این سفر او به طرز وخیمی کشته شد و نعش او را به صلیب کشاندند.
حتی اسکندر کبیر که تمام جهان شناخته شده ی زمان خود را فتح کرد، نتوانست از نیروی هدایتگر تقدیر زمرّد سبز بگریزد. مطابق افسانه ها، اسکندر کبیر در کمربند خود از یک زمرّد سبز و بزرگ استفاده کرده بود، اما در بازگشت از هند، در رودخانه ی فرات آنرا گم کرد. او می خواست در رودخانه حمام کند، اما ماری از آب بیرون می جهد و به زمرد سبز ضربه می زند، زمرد به رودخانه پرت می شود و از دست می رود. اسکندر چند روز بعد از این حادثه می میرد. این زمرد هرگز دوباره پیدا نشد. برخی معتقدند که این زمرد در واقع نوعی عقیق سبز بوده است.
در تمامی این افسانه ها، زمرد سبز نمادی از قدرت کاهنی و پادشاهی است که گم شدن آن به معنای از دست دادن قدرت و بخت برگشتی از صاحب زمرد است. زمرد در جهان اسلام، نمادسعادت آسمانی در مقابل طلا نماد سعادت اینجهانی است. الله زمردین و سبز رنگ در مقابل بت های طلایی زرد رنگ. در کتب اسلامی، متون متعددی به ما می گویند که بهشت از زمرد سبز مفروش شده است. در معراج نامه، در معراج مشهور محمد پیامبر و در بازدید او از بهشت، پیامبر درختی از زمرد می یابد که با سنگ های گرانبها آراسته شده است. در سنت اسلامی اولین بهشت ( اولین بهشت از هفت بهشت) از زمرّد سبزرنگ ساخته شده است.
تقابل ِ زمرد سبز با طلای زرد را باید به صورت دقیقتری بررسی کرد. همان طور که گفتیم زمرد سبز یک ثروت بهشتی است، سنگی است که چهره ی و تلالو بهشت از دست رفته را در خود حفظ کرده است. اما اگر این سطح نمادین را رها کنیم و بر روی مفهوم مالکیت تمرکز کنیم، می توانیم به رمزگشایی این تقابل دست یابیم. به خوبی می دانیم که ویژگی های فیزیکی طلا، سبب شده است تا این فلز نقش پول را ایفا کند. بنابراین طلا، ثروت اینجهانی و نشانه ی جامعه ای است که با منطق های مبادله هدایت می شود. برای محمد پیامبر، تجار قریش و بت های طلایی آنها نشانه ی جامعه ی چندپاره و قبیله ای است که از تجارت در راه تجاری شام به یمن روزگار می گذراندند. طلا نشانه ی مالکیتی است که از مبادله حاصل می شود. اما محمد پیامبر به قبیله ای واحد با خدایی واحد می اندیشید، جامعه ای که با قدرت انحصاری و زور حکومت می کند و نه با قدرت نامتمرکز و مبادله. در جامعه ی آرمانی محمد پیامبر، حاکم مذهبی که صاحب قدرت انحصاری خداوند زمردین و بهشتی است، با استفاده از تقسیم مساوی غنائمی که از جنگ بدست می آید جامعه را اداره می کند. بدین ترتیب نظام برده داری و تجاری قریشیان در یک تساوی برادرانه اما به قیمت خون بیگانگان فسخ می شود.
داستان خیالی ابرهه نیز نکات آموزنده ای برای درک این تقابل بنیادین دارد : عبادتگاه طلایی ابرهه که از ثروت اندوخته شده در اثر تجارت بدست آمده است به رقیبی برای خانه ی الله تبدیل می شود. سپاه فیل سوار ابرهه در نهایت با استفاده از سنگ های آسمانی و پرندگان نابود می شود! این داستان از نظر منطقی بسیار ابلهانه است، اما برای رمزگشایی این داستان باید به سنگ هایی دقت کنیم که از آسمان به عنوان بلا نازل می شوند و فیل هایی که از سوی هندوستان، سرزمین ثروت و مکنت اینجهانی، گسیل شده اند. برای مسلمانان، کعبه جایگاهی برای مبادله و نیایش بت های تجارت نیست ، بلکه جایگاه وحدت سپاه نظامی مسلمانان است تا از آنجا برای گسترش امپراتوری الله متحد شوند.
جنگ الله زمردین و بت های طلایی، جنگ بهشت و ثروت اینجهانی در نهایت جنگ دو تمهید برای هدایت جامعه ی طبقاتی است. نزد محمد پیامبر، تجارت مکیان و راهزنی یثربیان دو شیوه ی متفاوت برای اداره جامعه ی طبقاتی هستند. اولی با استفاده از مبادله و دومی با استفاده از زور. بنابراین پیامبر وقتی از تلاش برای اتحاد قریشیان ناامید می شود به یثرب می آید. نظام اقتصاد جنگی یثرب برای هدف محمد پیامبر بسیار مناسب تر بود. اکنون آنها می توانستند تحت نام یک خدای واحد، تعبیر دیگری از نظام برده داری ارائه دهند. به جای جنگ میان ارباب و برده، اکنون مسلمانان با یکدیگر برادر می شوند و جنگ میان کافر و مسلمان براه انداخته می شود. ثروت اندوزی با استفاده از زور و جنگ و تقسیم مساوی غنائم جنگی انجام می شود و نه با استفاده از خرید و فروش کالاها و بردگان.
زمرد سبز نماد قدرت الله و ثروت بهشتی بر روی زمین است که در تقابل با بت های طلایی رنگ دنیای تجارت می ایستد. این نبردی است میان منطق جنگ و منطق تجارت، میان دو تمهید برای حفظ جامعه ی طبقاتی.