ورژن اجرا شده این شعر در “اسپری ۸۷” را از اینجا دانلود نمایید
جعفر!
صله نمیخواهم،
به جاى صله وصله بزن!
دستم را، پایم را، لایم را
ما عضو یک خانوادهایم که چند خانواریم؟
اگه زلزله بیاد چند نفر زیر آواریم؟
نفرات برتر یا نفرات خرتر؟
برترى ما از خرى ماست عرعر
در این صورت کدامیک خرتریم من یا جعفر؟
زلزله بود جعفر!
تکانى که شنیدى زلزله بود
این زلزله چند ریشتر بیشتر از ریش ِ کسى بود که در صفحهى بعد به آن ابوالهول میگوییم
ما تکان خوردیم
آنها که پیرامون ما را هامون کردند
میز ِ ما را واژگون کردند
تو مثل ساحل ِ عاج، هاج و واج بودى
ما با یک مشت پیژامه طرف بودیم
یک مشت راهراه که سد ِ راه ما بودند
آنها زلزله بودند
چند ریشتر بیشتر از ریش ِ ابوالهول
آنها سریش بودند
چسبیده بودند به ریش ِ ابوالهول
ما در پله بودیم
در متشنجترین نقطه
در وضعیت
جعفر!
من و تو به یک سرفه بند بودیم
به یک عطسه
به یک گوز
و ما مثل روز دچار سیاه سرفه بودیم
در وعضیت
آنها لوله بودند
لولهتر از صادرات ِ گاز
آنها بوى پیاز بودند
مثل ِ ما دنبال ایاز بودند؟
ما از پلهى کشاله بالا میرفتیم
تا باِ پیاله همسفر باشیم
در خطر باشیم یا نباشیم؟
از قضا
آنها به قصد ِ کشت با انگشت به ما اشاره کردند
جعفر!
کسى که ما را کشت مشت لاکپشت
و ما سعى نکردیم جوجه تیغى باشیم
چون دست ِ هر یک از ما یک بادکنک بود
و دست تو علاوه بر بادکنک، یک الاکلنگ بود
از این بابت جعفر بودى جعفر!
که یک دست ِ تو میلنگید
تو از هر جعفرى جعفرتری
حتا از گشنیز هم جعفریتری
تو فرى، فرفرهاى، مفرّی
پادگانى، برجکى، مقرّی
تو عینکیتر از عین ِ جعفری
تو جیمبوتر از جیم ِ جعفری
تو مثل ِ ف فوتى
مثل ر بوری
– آهای! کوری؟ مگه نمیبینى پشت ِ میزم سوار ِ رونیزم؟ بزن به چاک!
– چیک، چیک، اونقدر چیکه میکنم تا چکمههاى خوشگلتو بدى به من
– جعفر! تو از این چکمهها براى من قشنگترى
اما من به این چکمهها بسته شدهام!
شاید خسته شدهام
اما هنوز یکهتاز عرصهى اکتاو یوپازم
و این چکمهها
شاید آخرین کتاب من باشد
که بعد از مردنم
در جاکفشى (به شکل کتاب) خواهد ایستاد
تا پاسدار خون ِ ایستاده شاشیدن باشد
جعفر! به هر جایى کشیده شده بودم به جز کشاله
این کشاله چه قدر باحاله!
حالا که محاصره شدهایم
تدبیرى بیندیش!
خاقایان!
ماقایان!
من جعفرم
بیفایدهاس فرار کن!
جعفر! مفرّ ِ تو کجاست؟
لب ِ کدام جو مینشینى و میگویى چه هواى فرح انگیزی؟
مگر فرج از فرح چه کم دارد که رفتهاى کرج؟
بیا تا در آبادى وادى شادى کنیم
با چراغ بادى با فرج و تقى با على و نقى
با احسان و نیسان با اسب و نسب با کسبه و محتسب
چیزى نمانده به پایان فرجه
به سیبزمینى، به گوجه
سبزیجات را چه کسى توجیه میکند؟
کسى که آشپز را توبیخ میکند؛
یا کسى که دیگ را تسبیح میکند؟
اوضاع ما از بهبود به لهبود میرسد
یک درجه مافوق ِ لبو
حدى که هر سرحدى را تهدیگ میکند، له میکند
و ما در ته ِ هم متهم میشویم
به تحمیل به تشکیل
و تشکیلات ما را منهدم میکنند
با شکلاتهایى که طعم ِ میز میدهند
ما خیال میکنیم دور ِ یک میز نشستهایم
میز طعمه بود
خوشگلها لقمه بودند
ما گرسنه بودیم
تنها کسى که ما را به خاطر آورد
آقاى کم حافظه بود
ما تعجب کردیم
غافل از اینکه تمام سوء تفاهمها از سوء هاضمه بود
جعفر! حادثه ما را به سه چیز فروخت
چیز اول میز بود
چیز دوم لیز بود
و چیز سوم پاییز بود
ما هم سه برادر بودیم
مثل اهرام ثلاثه
و خواهران ما در بینالنهرین در بحر مکاشفه بودند
ما در موقعیت بودیم
و وضعیت به نفع ما چشم چرانى میکرد
اما نفعى که باد ِ نفخ بود
وضعیت ما بند ِ به نخ بود
ما دنبال چرخش بودیم
۱۸۰ درجه حول میز
اما ابوالهول بالاى سر ِ ما جُل بود
مگر فرجى پا میداد
جعفر! بهانهاى پیدا کن که بچرخیم
یا آینهى دوچرخهات را سوار ِ میز کن
اون پشت چندتا کشالهى منتهى به پیالهاس
جعفر! فرج از کجا بیاورم؟ از فاجعه؟
هیچ کس پشت خودش را ندیده مگر در آینه
حالا که ما آینهها را بغل زدهایم
این پشت را چگونه ببینیم؟ با مشت؟
من پشت خودم را مشت کردهام
هر کس پشتم را بخاراند مشت ِ مرا باز کرده
چه کسى حاضر است مشت ِ کسى را باز کند که به او پشت کرده؟
مردم که بیخودى نیستند
جعفر! تنها تو خودى هستی
اما چرا به فرق ِ من شباهتی؟
کسى که ما را متفرق کرد رفاقت بود یا اتفاق؟
از کجاى اشتباه بود که پى بردیم به شباهتمان؟
از کجاى شباهت بود که پى بردیم به اشتباهمان؟
شاید پیشانى ما را جلوى پیشخوان پیچاندهاند
که هنوز به صندلى هم پشیمانیم
جعفر! میزى که براى ما خالى بود، رومیزى نداشت
ما تقصیر را زیر میز انداختیم
حتا نمک پاشها فهمیدند
نکند زیر ِ میز روى میز بود؟
ما در چه موقعیتى نشسته بودیم که لو رفتیم
شاید در شرایط ِ ما نبودیم
کجاى صندلى بودیم جعفر؟
صندلى کجاى ما بود؟
ما مثل سابق نیستیم
گوى ما را سبقت کردهاند
جعفر!
ما فوج فوج برمیگشتیم تا مثل سابق باشیم
السابقون السابقون اى دختر ابرو کمون!
این یک مسابقه بود
ما در این مسابقه نابغه بودیم
اما غرق در سوء سابقه بودیم
شاید تقصیر ِ آستین ِ ما بود
ما مثل عقب افتادهها به هم نگاه میکردیم
از کجا عقب افتاده بودیم؟
از عقب ِ کجا افتاده بودیم؟
مگه مقصر اونى نیست که از عقب میزنه؟
پس مفسر چرا ما را مقصر میداند؟
چون گردن ِ خوبى داریم براى مودیلیانی؟
چون میز ِ عقبى ما را خوشگلها تصاحب کردند؟
چیزى که تو را میز کرد، صندلى بود نه صورت حساب
خوشگل ِ عقبى هم در این ماجرا تقصیر نداشت
چون قابلمهاش کفگیر نداشت
فقط آمده بود به گارسن بخندد
ما آمده بودیم تا دستمال کاغذیها را کثیف کنیم
بند ِ عینکات به صندلى گیر کرد و میز شدی
حالا من پشت ِ دو میز نشستهام
که یک صندلى اضافه دارد
میتونم از خوشگل ِ عقبى بخوام سر ِ میز ِ من بشینه و
ساندویچ دو نون بخوره
جعفر! میز واقعى من کدوم یکیه؟
نکنه منم میز شدم و خبر ندارم؟
مــا از بــدو ِ تــولـد مـیز بـودهایـم
با اسکیت روى سرزمین ِ لیز بودهایم
همهاش تقصیر بند ِ چکمهى تو بود!
جفنگ نگو جعفر!
معضل ِ ما از عضلات است
نه از عضد الدولهى دیلمی
توطئه همیشه از موعظه شروع شده است
تا جایى که انتظار داریم حادثه را دست ِ ما انداختهاند
اما ما خودمون خنثاگریم
بمبى را که خواهشا انداختهاند معذرت میخواهیم
ما با سیمچین و بیسیمچی
از خود ِ چین تا ماچین
توطئه را قطع نخاع میکنیم
چه کنم که براى قطع کردن وصل شدهام
حتا فصل مشترکم را ترک کردهام
تا با شریک زندگیام باشم
بالاخره یک جا خَر ِ ما از پل میافتد
کجا بهتر از اینجا؟
اینجا که پله پله تا ملّا قاط است
کسى که هر روز سر خودش قاط میزند
ملّا قاط! سرت تو قوطى منه!
دنبال ِ طوطى منه!
چرا فحشهاى من آب ندارند اما طوطى دارند
نکند لوطى صفت شدهام؟
دوست ندارم شمع باشم دختران فوتم کنند
دوسـت دارم بنگ باشم لـوطیان دودم کنند
جعفر! ما را که دود کردند
از همه چیز دور کردند
دور ِ ما سیم کشیدند
تا اورتودنس ِ هم باشیم
نزدیک کو؟
ما عقب نشینى نمیکنیم
جعفر! ما خفنایم مثل خفرن ِ مصر
اهرام ما را بهرام هم نداشت
ما چرا گور خودمان را گم کنیم
بگذار آنها که شهراماند بروند
تا شهر آرام بشود
ما موقعیت خودمان را حفظ میکنیم
ما میز خوشگلها را تصاحب میکنیم
.