بازجویی
نام: بوق
نام خانوادگی: ترافیک
به تازگی مرده ای از روی من پرید. حصار کشیدم. حصار را هم پرید. خودم را کشیدم
دید که اهلش نیستم.
گفت ببخشید.
گفتم: مگه خری خارکـسـده؟!
گفت نه، شیرازیام.
گفتم: پس چرا…..
و قرررررررررت!
دوباره کاغذ را گذاشت توی ماشین تحریر و شروع کرد :
نام و نام خانوادگی:
۲٫
برش داشتم و خوردمش. دیدم نیم کیلو ناخالصی زبانی دارد. زبانم را در سوراخ هایش چرخاندم و اغلاط املایی-انشاییاش را پاک کردم. دوباره قورتش دادم. در معده کنار تئوریهای ادبی نگهش داشتم و بعد با یک عق بالایش آوردم :
شد فرهنگ.
ایران
که به ریشههاش میگه علفِ هرز و شاخههاشو میکـَنه…
میگه عینک بزن، میگم آفتاب نیس، میگه بزن درمیاد!
۴٫
درخت را به رنگ سبز کاهش دادم. کت و شلوار پوشید، TV پوشید ، Airlines پوشید، برگ هایش را تراشید، دری برای خودش گذاشت
و خارج شد.
ایدئولوژی (۲)
زن اروپایی: پـورنـوگـرافی عام و تولید شده
زن ایرانی: پـورنـوگـرافی خاص و تولید نشده
ولی نه، من جِدٌن معتقدم که شعر فارسی باید جزئینگر بشه. یعنی باید به جای جیگر بگه !babe
.