مایندموتورآزمایش ادرار / بابک سلیمی زاده - مایندموتور
تماسآرشیوخانهجستجو
آزمایش ادرار / بابک سلیمی زاده

در تاریخ March 06, 2008

فایل صوتی با صدای شاعر

 

آزاد
چون آزمایش ادرار
نشسته‌ام روى ابرها
در انتظار آخر کار

از روی ماه
من پریدم
با کفش اسپورتِ بنفش‌ام
با بالِ گردن گونه‌ام     یعنی که شا ل‌ام
تابوتِ پاى مرده‌ام     یعنی که کفش‌ام.

آزاد
چون آزمایش ادرار
نشسته است روى ابرها
در انتظار آخر کار

آنها بودند
نه به فکر من
نه به فکر تو
نه به فکر آنها
آنها نبودند.

دستانم را در طاقچه مى‌کارم
گند خواهند زد   می‌دانم مى‌دانم
و پستان‌ام را مى‌دهم به شیشه‌ى ترشى
تا با خیار و کلم هم کلام شود
قلبم را مى‌دهم به قوطىِ کمپوت
که تاریخ تولیدش را    آمبولانس آمده بود ببرد
شکمم را مى‌دهم به آرامگاه سعدى
و معده‌ام را پیاده مى‌کنم در ایستگاه بعدى.
و کیرم را
آه، کیرم را
در باغچه مى‌کارم
راست خواهد شد     مى‌دانم نمى‌دانم چه مى‌دانم

دارم تمام مى‌شوم
مثل سُرنگى که نابُرده رنج میسّر نمى‌شود
مثل فرشته‌ى شانه‌ى راست‌ام
که فرشته‌ى شانه‌ى چپ را
از پُشت مى‌کند !
دشمنان‌ام هنوز اشتباهى‌اند
آنها ذخیره‌هاى تیم چلسى     و    سازمان تامین اجتماعى‌اند
آنها مرا شاه مى‌کنند
به من کاخ مى‌دهند
اما ملخ‌ها، ملخ‌هاى لعنتى
آنها به من بیلاخ مى‌دهند . . .

دیروز خداوند متعال
از روی تاریخِ انقضای خامه‌ی صبحانه‌ام
به من سلام کرد
صِدام کرد «خورشید» من را بغل گرفت و دوباره

من در بغل، شتر در جمل شدم
کمر نداشتم
همه سمع و بصر شدم
ابر شدم
باد شدم
از ملخ آزاد شدم

خداوندا ! دیگر ملخ‌ها را      دار نمى‌زنم
دیگر از این به بعد      ضربات ایستگاهىِ کات‌دار می‌زنم
نانِ خود را با همسایه
تقسیم مى‌کنم
آب مى‌دهم دستِ مادربزرگ
و والدینِ گرامى‌ام را
تکریم می‌کنم . . .
اما این ملخ‌ها
ملخ‌هاى لعنتى
نشسته‌اند توى سرم
با چشم‌هاى هزار صندلى.

خداوندا !
بار الها !
اى کاش نبودم من کارمندِ دون پایه
کاش مى داشتم اندکى خایه
با پشم‌هاى بسیار
با خشم‌هاى بسیار