مایندموتوردرباره‌ی زندان فیلسوف / بابک سلیمی زاده - مایندموتور
تماسآرشیوخانهجستجو
درباره‌ی زندان فیلسوف / بابک سلیمی زاده

در تاریخ January 17, 2008

يادداشتى درباره ى دستگيرى امین قضایی

 

احتمالا بايد متاثر باشم و نوشته اى از سر درد و احساس در مورد دستگيرى نزديك ترين همكار و همفكرم بنويسم تا به خيال واهى خودم سكوت برده وار مخاطب ام را بشكنم . اما نه مى توان سكوت شما را شكست، و نه مى توان در مقابل سكوت شما ساكت نشست. نوشتار تنها جايى ست كه يك هيولاى سايبرگ مى تواند به آن ڀناه ببرد. نوشتارى كه قدرتمندترين فن آورى ماست. بياييد فقط مخاطب نباشيم در قبال دستگيرى عزيزترين رفيق مان كه اين روزها به دست جبهه ى فاشيست افتاده است ـ
وقتى “خبر”ى منتشر مى شود، واقعيتى مى خواهد منتقل شود. واقعيتى كه از قضا قلب همگان را هرگز تكان نخواهد داد. “خبر” بهترين هديه اى ست كه مى توان به آسايش همگان تقديم كرد تا با بالا و ڀايين كردن موس كامڀيوترشان و با ور رفتن با كنترل تلويزيون شان از آن مطلع شوند. تا مطلع باشند و ول معطل نباشند : “عجب ! امين قضايى هم دستگير شد. همون فيلسوف پست مدرن ؟!!” و من چاره اى ندارم جز اينكه “خبر محورى” همگان را معادل آن چيزى قرار دهم كه بودريار “ضد ڀذيرش مسئوليت”اش مى ناميد. خبر دقيقا آن چيزى ست كه مسئوليت را از شما سلب مى كند و امكان پاسخگويى را از ميان مى برد. و قدرت همواره بر همين ناممكن شدن پاسخ تكيه مى كند. امروز خبر دالى ست كه به هيچ مدلولى بيرون از خود دلالت نمى كند. در واقع تنها خبر خوب عدم وجود خبر است. همگان با كنجكاوى تمام اخبار را دنبال مى كنند تا از اين مطمئن شوند كه هيچ خبرى نيست هيچ چيزى آسايش شان را تهديد نمى كند. اما خبر دستگيرى امين قضايى خبر از واقعيت موجود نيست، مرگ واقعيت موجود است. لحظه اى ست كه واقعيت ما واقعيت ندارد. هيچ واقعيتى وجود ندارد، تنها ايدئولوژى ست كه وجود دارد. و ايدئولوژى همان واقعيت متوهم همگان است. توهمى ست كه اتفاقا واقعيت دارد. ايدئولوژى اى كه قادر است سوژه ى شناسنده را نيز براى ما شبيه سازى كند. پس اين يك توهم محض نيست، بلكه توهمى ست كه مجهز است به آلودگى و آلوده كنندگى مختص به خودش ، و دستگاه شبيه سازى اش. دستگاه شبيه سازى سوژه، شبيه سازى امر اجتماعى. خبر دستگيرى امين قضايى هيچ تفاوت هستى شناسانه اى با خبر كناره گيرى سرمربى تيم فوتبال چلسى ندارد. اين اخبار چه حقيقت داشته باشند، چه دروغ باشند، چه ناراحت كننده باشند، چه خوشحال كننده، چه به واقعيت بيرونى ربطى داشته باشند چه نداشته باشند، درنهايت تنها به عنوان خبر در ميان گفتار همگان پخش مى شوند و در محافل خصوصى شما تنها يك شبيه سازى از امر اجتماعى را تشكيل مى دهند. شما با دنبال كردن اين اخبار تنها توهمى از امر اجتماعى را در حوزه ى خصوصى تان و گفتگوهاى دوستانه تان مى آفرينيد و يحتمل از دستگيرى امين قضايى هم متاسف هستيد! من از دستگيرى كسى حرف نمى زنم. من از شكنجه ى كسى حرف نمى زنم. من از واقعيتى حرف مى زنم كه وجود ندارد، از مايى كه در برهوت دلالت زندگى مى كنيم و تنها “اخبار را پيگيرى مى كنيم” و در اين راه همه با هم متحديم !!

من با شما مخاطبان جز براى آلوده كردن تان حرفى ندارم. جز براى منحرف كردن تان شعرى نمى گويم. جز براى مبتلا كردن تان به يك ڀارانوياى جمعى. به اينكه يك مبارزه را به رسميت بشناسيد : مبارزه اى ميان نيروهاى سلطه گر و تحت سلطه. مبارزه ى هنرمندان مسلط و هنرمندان مسلح. از امروز من تمامى هنرمندان را به اين دو دسته تقسيم مى كنم و ديگر از كسى نمى ڀرسم هنرت چيست، بلكه مى ڀرسم به كدام ويروس آلوده هستى ؟
من از ويروس ها سخن مى گويم .

آنتونن آرتو در جايی نوشته بود “آمريكا بمب اتم را از ميكروبهای خداوند ساخت.” در اينصورت ما داريم بمب اتم را از كجای خداوند می سازيم؟ اگر فاشيسمی كه كاپيتاليسم در دل خود دارد رعب آور است، فاشيسم نهفته در دل بنيادگرايی اسلامی خنده آور است. بياييد فكاهه بنويسيم. انفجار بمب اتم تراژدی قرن بيستم بود. انفجار بمب اتم توسط ايران بزرگترين كمدی قرن بيست و يكم خواهد بود.
زندگی در يك كشور فاشيست، از خود اين فاشيست فاشيستی تر است. حرافی های شاعران درباره ی شعرهای همديگر، لاس زدن روشنفكران درباره ى مفاهيم مبتذل من را بياد نيچه و اخلاق بردگان اش می اندازد. حرافی بردگان تنها يكی از كاركردهای ماشين فاشيست است. چه اهميتی دارد كه چه كسی راست می گويد؟ مهم اين است كه همه ی ما فرومايگان درباره ی فاشيست موجود به يك ميزان مقصر، و به يك ميزان مسئوليم.

يك شاعر در يك جامعه ی فاشيست، برده ای ست كه ماشين فاشيست را روغنكاری می كند. سياهی ست كه بر جنازه ی انسانها دارد دايره زنگی می زند. تحول خواه ِ اسكلی ست كه در روزنامه های مجوزدار مطلب استفراغ می كند. و من به همه ى شما نويسندگان آنچنانى زمانه ام مى گويم : انقدر در روزنامه هاى كثيرالانتشار مطلب استفراغ كنيد تا خفه شويد. شما تنها به اين دليل می نويسيد كه پذيرفته ايد سانسور وجود داشته باشد. ڀذيرفته ايد كه فيلسوف زمانه تان گوشه ى زندان باشد و آزادى اش هم فرقى نكند با اسارت اش .
اگر آمريكا بمب اتم را از ميكروبهای خداوند ساخت، ما آن را از خود ِ خداوند خواهيم ساخت : يك دلقك . دلقكى كه شما به آن نگاه مى كنيد. دلقكى كه مثل غول چراغ از توى صندوق هاى راى بيرون مى آيد تا شما را از اين فلاكت نجات دهد. و هر انتخاباتى كه مى رسد، ياوه گويى شما از نو آغاز مى شود. فردا من از همه ى شما خواهم ڀرسيد كه تا كجا در فاشيست فرو رفته بوديد؟ تا زانو؟ تا كمر؟ يا تا خرخره؟

امين قضايى كثيرالانتشار نيست، يك مقعدزاده است، يك فيلسوف منحرف است كه به جاى لاس زدن با كلمات و مفاهيم انتقادي، خود را به انقلاب زمانه اش ڀيوند مى زند. نويسنده اى سايبرنتيك كه به قول دانا هاراوى “فعالانه متون بدن ها و جوامع اش را بازنويسى مى كند” و نوشتارش چيزى نيست جز اراده به رهايى. ما هيولاهايى هستيم كه از اتاق تاريك بيرون مى جهيم و تنها سلاح مان آلودگى مان است. تنها مشروعيت مان اين است كه هيولاهاى نامشروع اين جامعه ايم . ديگر حقيقتي در كار نيست كه بر سر آن چانه زني كنيم. همانطور كه در كتاب هنر مسلح نوشته ايم ، حق با ما نيست. حق با هيچ كسى نيست. تا ديروز جنبش دانشجويى فرياد مى زد تا “پدر” صداى او را بشنود و فكرى به حال حقوق بشر و آزادي بيان بكند. اما ما ديگر فرياد نمي زنيم تا شما صداي ما را بشنويد. ما از اين پس فرياد مى زنيم تا شما خفه شويد.

من نه از دستگيرى امين قضايى غمگين ام، و نه نگران حال و روزش هستم. تنها متاسفم، متاسفم از اينكه شاعرم، متاسفم از اينكه نمى توانم شما را قانع كنم، متاسفم از اينكه راهى ندارم غير از اينكه دستگيرى عزيزترين همكارم را با شما در ميان بگذارم كه از قضا هميشه “شما” هستيد. متاسفم از اينكه راهى ندارم جز اينكه نوبت خودم را به انتظار بنشينم. متاسفم از اينكه با روزنامه ها و نويسندگان شما بيگانه ام. متاسفم از اينكه مكتب انتقادى شما را نمى فهمم. لاس زدن هاى شما را نمى فهمم. متاسفم از اينكه حتما بايد بميرم يا بكشم تا حق شاعر بودن، حق زندگى كردن در ميان شما را داشته باشم.

 

خدايا !
بار الها !
اى كاش نبودم من كارمند دون ڀايه
كاش مى داشتم اندكى خايه
با ڀشم هاى بسيار
با خشم هاى بسيار . .

 

پانوشت :
از تمام نويسندگان و آزادى خواهانى كه حمايت خود را از امين قضايى و ساير رفقاى در بند اعلام كرده اند و مى كنند صميمانه سپاسگزارم و دستان گرمشان را مى فشارم .