مایندموتوریادداشتی درباره‌ی پیوستن سوئد به ناتو / بابک سلیمی زاده - مایندموتور
تماسآرشیوخانهجستجو
یادداشتی درباره‌ی پیوستن سوئد به ناتو / بابک سلیمی زاده

در تاریخ March 13, 2024

 

 

پیوستن سوئد به ناتو نه به یکباره بلکه به آهستگی انجام پذیرفت. سوئد که تا پیش از این در جنگ‌های جهانی و جنگ سرد موضع «بی‌طرف» را برگزیده بود، اکنون به طرفدار یکی از بلوک‌بندی‌های نبرد جهانی تبدیل شده است. این به خودی خود یک اتفاق ناگوار هم برای تاریخ سیاست این کشور است که معمولاً با سوسیال‌دموکراسی و رویکرد نخبه‌گرایانه به سیاست شناخته می‌شد و هم برای هر آن کسی که این موضع بی‌طرف را معادل صلح‌دوستی و میانه‌روی این کشور قلمداد می‌کرد. از میان رفتن این موضع بی‌طرفانه که طی سده‌های گذشته به زحمت حفظ شده بود طی فرایندی انجام گرفت که می‌توان از جمله‌ی مراحل آن پیوستن سوئد به اتحادیه‌ی اروپا، انقلاب‌ها و جنگ‌های خاورمیانه و شمال آفریقا و موج مهاجرت به این کشور که ابتدا با سیاست درهای باز و سپس درهای بسته انجام پذیرفت، بحران اقتصادی و ناکارامدی و کهنگی رویکرد سوسیال دموکرات و محبوبیت هر چه بیشتر جریان‌های راست اقتصادی و سیاسی، اهمیت یافتن قطب شمال به لحاظ ژئوپولتیک و نیز زیست‌محیطی، حمله‌ی روسیه به اوکراین و شروع جنگ‌ها و صف‌بندی‌های تازه را در نظر گرفت. در طی چنین فرایندی بود که افکار عمومی نیز به پذیرش این پیمان و احتمالاً این دوران تازه روی آورد، یا به بیان بهتر، گردن نهاد.

لازم به ذکر است که نباید شرایط دشواری را که سوئد به لحاظ ژئوپولتیک و آرایش نیروها در آن به سر می‌برد از نظر دور داشت. در واقع سوئد محاصره شده است. اگر آن را نماینده‌ی هرگونه سیاست مترقی می‌دانستیم یا می‌دانیم، سوئد محاصره شده بود و است. در این زمینه نباید چندان به مخاصمه‌ی روسیه با غرب توجه کرد بلکه باید آنها را همراستا دانست برای محاصره‌کردن سوئد و در نتیجه شکستن سیاست بی‌طرفانه‌اش. درحالی‌که تمام کشورهای اطراف پیشاپیش به ناتو پیوسته بودند، این روند با پیوستن فنلاند تکمیل شد و در نهایت سوئد تنها ماند. یعنی سوئدی که می‌توانست و شرایطش مهیا بود که حتی از سوسیال‌دموکراسی سنتی خود به سمت کمونیسم میل کند و چه بسا سردمدار یک انقلاب یا یک راه نوین باشد، در یک فرایند انزوا و خفقان قرار گرفت، و در نهایت ارتجاعی‌ترین گزینه را، یعنی پیوستن به بلوک‌بندی سرمایه‌داری را پذیرفت. به لحاظ گفتمانی هم این موضوع طی همان فرایند در میان مردم جا افتاد و قبولانده شد. به طوری که امروزه نه تنها مخالفتی با این موضوع نمی‌شود، بلکه با اشاره به دلایلی که دولت پیشاپیش تبلیغ کرده است، از جمله خطر روسیه، حفظ امنیت، و دفاع از دموکراسی و آزادی، این امر طبیعی جلوه داده می‌شود. به طوری که هر شهروند تکرارکننده‌ی شعارهای دولت است، و از این نظر رابطه‌ی تنگاتنگ و متقابلی میان دولت و جامعه‌ی مدنی برقرار است. این در حالی است که خود دولت نیز همین شعارها را نه به شکل مفهومی و نه حتی به معنای سنتی آن، بلکه به شکل تکراری بی‌محتوا از شعارهای محافظه‌کارترین بخش‌های سیاست آمریکا ارائه می‌دهد. در ظاهر ماجرا مخالف سیاست روسیه در قبال اوکراین است اما در واقع امر جانب مقابل آن، که در عین حال موید و تقویت‌کننده‌ی مخالف خویش است، را می‌گیرد.

سازمان‌دهی مشخصی برای مخالفت با این موضوع وجود ندارد. چنانکه پیشاپیش هم وجود نداشت تا این که به اینجا منجر شد. روشنفکران نیز به جز اندکی انتقاد پنهان یا آشکار در روزنامه‌ها که امری عادی در تمام امور این جامعه است، از مخالفت جدی با این موضوع اجتناب کرده و می‌کنند. به طور همزمان، میزان بیکاری در این کشور افزایش یافته، قیمت مواد غذایی بیشتر شده، و تفاوت میزان درآمد زن و مرد نیز که از عمده مسائل این جامعه بوده همچنان رو به افزایش است و لاینحل می‌نماید. تبلیغات و سرمایه‌گذاری‌های نظامی افزایش یافته، خطر جنگ هر چه بیشتر گوشزد می‌شود، توزیع دوباره‌ی جوانانی که باید در قالب سرباز یا نظامی نیرو و انرژی و احتمالاً جان خود را صرف جنگ و آمادگی برای آن کنند در حال انجام است. در جامعه‌ای که به قدرت زنان، فمینیسم و لزبینیسم شهرت دارد، جنگ‌طلبی مردسالارانه در حال توسعه است و مردان نیز برای انجام اعمال هر چه خشونت‌بارتر علیه یکدیگر و علیه سربازان کشورهای متخاصم آموزش و آمادگی داده می‌شوند.

مهمترین نکته این است که ما نیازمند سازمان‌دهی مخالفت عملی علیه چنین شرایطی هستیم. این مخالفت می‌تواند با نوشتن و انتقاد نوشتاری انجام گیرد. اما نیاز به سازمان‌یابی اقشار مختلف و انجام تظاهرات و اعتصابات نیز وجود دارد. طبقات کارگر باید مخالفت خود را در قالب بیانیه و انجام تجمع و اعتصاب با این روند اعلام کنند. زنان، فمینیست‌ها، لزبین‌ها، و نیز گروه‌هایی که دغدغه‌ی طبیعت و محیط‌زیست دارند باید علیه این موضوع بیانیه صادر کنند و تجمع و اعتصاب انجام دهند. و تمام این اقشار تا پیش از متوقف شدن این امر، یعنی کناره‌گیری سوئد از ناتو، که احتمالاً بحرانی برای خود دولت و حکومت هم خواهد بود، پس در نتیجه تا کناره‌گیری دولت، نباید از خواسته‌های خود عقب بنشینند.

تنها راه همین است. وگرنه امضای این قرارداد و پیوستن به ناتو امری نیست که به این زودی‌ها از میان برود و نشان از سیاست درازمدتی است که حاکمان برای ما و سرنوشت‌های ما در نظر گرفته‌اند. ما یا این موضوع را می‌پذیریم یا با آن مخالفت می‌کنیم. همین حالا هم دیر است اما ممکن است دیرتر هم بشود. البته در صورتی دیر است که اینجور امضاها و قراردادهایی که میان قدرت‌های جهانی امضا می‌شود را بیش از آنچه هست جدی بگیریم، اما اگر بیش از آن بر قدرت خود باور داشته باشیم، هیچ وقت دیر نیست و همین حالا هم می‌توان به این مضحکه پایان داد. مضحکه‌ای که حتی در سخنان نخست وزیر و نحوه‌ی پدیدارشدن‌اش در آمریکا و اجلاس ناتو مشخص بود و در برخی روزنامه‌های سوئد هم به آن اشاره شده بود. آیا این برای خود سوئد تحقیرآمیز نیست؟ برای همین سوئد فعلی. چه رسد به سوئدی که می‌شناختیم. که لااقل سنت سوسیال دموکراتیک و چپ‌اش اجازه‌ی بروز چنین شرایطی را نمی‌داد و با این وجود احزاب پارلمانی‌اش اخیراً با احزاب میانه و راست به تعامل و چه بسا معامله پرداخته‌اند و نخست وزیر فعلی از حزب میانه‌روها است و این تنها سیاست ارتجاعی‌ای نیست که در میان زد و بندهای احزاب پارلمان به اجرا گذاشته می‌شود و به خصوص در این یکی همه‌ی آنها مقصر، یا به بیان بهتر، شریک‌اند.