a film-practice by Mary Ana
قصد داشتم فیلمی در مورد مهماننوازی بسازم. با اینحال، برقراری ارتباط با نهادهای اجتماعی جهت تدارک یک فیلم، من را بیشتر با شیوههای هنجاریِ شناخت، روابط فرهنگی مسلّط، تبعیض، بیگانههراسی و سانسور روبرو میکرد. این که تا چه حد باید فرمهای هنجاریِ ارتباطاتِ اجتماعی را بپذیری تا قادر به انجام یک فیلم باشی. وسایل کارم را برداشته و به خانه برگشتم. قوای تمرکز ذهنم را از دست داده بودم، و سپس حالات اوتیستیکام برای مدتی شدت پیدا کرد. طی دورانی که با بیرون قطع رابطه کرده بودم، داشتم به این فکر میکردم که شاید برای ساخت فیلم لازم نباشد تا بیرون بروم؛ آنهم با وجود این نهادها، این روابط اجتماعی. نوعی سرباز زدن، که شاید میخواست در برابر ناممکن بودنِ ساختِ فیلم مقاومت کند.
به داستان «بریتان» فکر میکردم. خواندن متنها و شعرها، مقالات و دیدن تصاویر، به من امکان داد تا رفتهرفته قوای ذهنیام را بازیابم. و فکرکردن به مبارزهی خودآئینِ زنان کردستان، به من کمک کرد تا هرچند در مقیاسی کوچک، زیر طاقچهام تصویرسرایی بسازم برای تمرین مهماننوازی. مهماننوازی در قبال رویداد. گفتم نامش را یک زندگی بگذارم. و با به چرخهانداختنِ ماتریالهای آن، فاصلهای انتقادی ایجاد کنم با آنچه آن بیرون تحت عنوان فرهنگ یا روابط اجتماعی، به دنبال نرمالکردن و جهتدادن به شیوهی تولید اثر هنری است.