مایندموتورسایه‌های درون‌ـگوشتیده و تصاویر سینمرده‌دوستانه / یزنیک - مایندموتور
تماسآرشیوخانهجستجو
سایه‌های درون‌ـگوشتیده و تصاویر سینمرده‌دوستانه / یزنیک

در تاریخ July 15, 2020

یادداشتی درباره‌ی Indication (2019) مجتبی حق‌جو

 

پاتریشیا مک­کورمک مقاله­اش «سینمازخیسم: تماشاگریِ تسلیم به­منزله­ی نیاندیشیده» را با نقل از سردی و شقاوت دلوز آغاز می‌کند: «مازخیست نیاز دارد باور کند رویا می­بیند حتی وقتی رویا نمی­بیند.»(1) او سینمازخیسم را به­منزله­ی «گشودگی تماشاگر به تصاویر» تعریف می­کند که در آن هر تماشاچی نوعی سینمازخیست­شدن را به­منزله­ی شدن همراه با شدن­های خود تصویر تجربه می­کند؛ «مثل فراخوان دلوز و گتاری به شدن، این نه تقلید است نه نسب بلکه وصلت است که فضای بین تصویر به­منزله­ی رخداد و تماشاچی درون‌گوشتیده را بند می‌آورد.» (همان، 165). از دید مک­کورمک:

خصوصاً در فیلم­هایی که عاطفه یا تأثیرِ تصویر را به سرحدش می­رانند ــ از فیلم­های ژانر وحشت تا فیلم­های انتزاعی ــ تسلیم­شدن به تصویر ورای فهم، بیننده را به بیرون از مَجاز، معنا، و زمان فیلم، به سوی نوعی خلسه­ی مکانی می­برد که درونِ تاخوردن فیلم همراه با تماشاگر جسمیت‌یافته ساخته شده است. خطری در گشودگی­مان به روی تأثیر سینمایی وجود دارد، در تجربه­ی درد ازدست­دادنِ معنای شیئیت­یافته در تصاویر. همه­ی تماشاگرهایی که به روی فیلم گشوده می­شوند به­طور بالقوه رابطه­شان با سینما را برحسب جنسیت، لذت، و میل به چالش می­کشند… سینمازخیسم پیچشی به سمت مواجهه­ای غیردیالکتیکی با خارج یا با غیریتی درون خود را پیشنهاد می­دهد ــ خلسه­ی عدم­دلالت یا بی­معنایی و تجربه­ی سینه‌سکسوالیته… بااین­حال مهم در سینمازخیسم عناصر افراطی  و نه غایبِ بازنمایی­اند. (157-164، خمیده‌ها و برجسته­سازی­ها از نویسنده­اند)

با این ارجاع مقدماتی، سعی می­کنم فضای سایه­وار تاریک ویدئو کوتاه Indication (2019) مجتبی حق­جو، و کاری که می‌کند را تاگشایی و عیان کنم. اگر بخواهیم از جنبه­های افراطی این اثر بصری حرف بزنیم باید نقشه­ی بستر سیاسی­اجتماعی معاصر خاورمیانه و رمزگان­های فرهنگی دیرپایش را همراه با ریشه­هایش در انگاره­ی تاریکی به­منزله­ی تصویراندیشه­ای غریب و سهمناک ترسیم کنیم. یکی از اولین مثال­های الاهیاتیِ ارتدادی و رمزهستی­شناختیِ پیشااسلامی از این انگاره را می­توان در متون مانوی کهن همچون کفالایا یافت که سایر قلمروهای روانی­جغرافیایی و زمین­تاریخی به­هم­مرتبطِ دیگر از چین تا مصر را آلوده کرد. اثرات این ردپای خیالین و قصه­وار، شبه­عقلانی، و شبه­اسطوره­شناختی را حتی می­توان در دیگر سنن ارتدادی از گمانه­زنی­های سهروردی در حکمت اشراق تا نوشته­های ارتدادی عین­القضات همدانی درباره­ی شیطان­پرستی و نور سیاهِ ابلیس پیمایش کرد. اما اینجا در Indication مقاومت ارتدادی علیه گفتمان مسلط حاکمیت، عقل را از نو تعریف می­کند و می­کوشد بالقوگی­های براندازانه­اش را از قیود سلسله­مراتب­های نوافلاطونی خلاص کند. بنابراین در این اثر عمدتاً با خوانشی تازه از تاریکی ذیل فرایندهای سکولارسازی و افق جنبش­های اجتماعی در کشورهای خاورمیانه که متاثر از ظهور پارادایم­های مدرن تفکر انتقادی بودند مواجه می­شویم. اینجا خودمان را در عرصه­ی سایه­شدن می­یابیم، همان­طور که جیسون بهبک محقق در نوشته­هایش راجع‌به برخی از بهترین آثار ادبی شناخته­شده و مشهور نویسندگان فارسی معاصر سعی در نظریه­پردازی­شان دارد: «یک فرایند سایه­شدن، که در راستای خط­سیری شکل می­گیرد که به­نحوی هذیانی غیرخطی و نامتوالی است، که در ابتدا با جریان­های مضمونی برخورد دارد و با آنها فصل­مشترک می­سازد»، خط­سیرها و جریان­هایی همچون «انهدام/زخمی‌شدن و توهم/امر ناواقعی»(2). چنان­که بهبک نشان می­دهد:

برای سوژه­ی منهدم­کننده، جلاد کسی نیست که مرتکب کشتن می­شود بل نوعی هیولاوشی است که در پس او در سایه­ها می­ایستد، خودش را در مقابل ارعاب­های نظم گویی در برابر یک صفحه­ی نمایش محکم می­چسباند، فکر می­کند که پیروز شده است… هرچند درنمی­یابد که خود دشمنش محصول یک سایه­شدن است. (همان، 263)

Indication با یک حرکت سیال آرام دوربین در یک فضای بسته­ی تاریک شروع می­شود که در آن دید ما به نمایی از پایین محدود شده است و ما را از دیدن هرگونه چشم­اندازی منع می‌کند؛ این نما نزدیک به سطح زمین حرکت می­کند و نمی­توانیم طرف دیگر فضا را ببینیم چون هیچ مگر تاریکی مطلق در کار نیست. نمای بعدی نیز نمایی از زاویه­ای نزدیک به پایین را نشان می­دهد؛ یک تصویر وارونه از درون یک فضای محصور دیگر، و در انتهای این فضای فروبسته فیگوری مبهم را در آستانه­ی فضا می­بینیم که دارد دستش را به­آرامی از پنجره­ای شدیداً نورانی تکان می­دهد، پنجره­ای که کارکرد کنتراست بین فضاهای خارجی و داخلی را برجسته می­سازد؛ اما منع می‌شویم از اینکه به این ابهام نزدیک شویم، باید فاصله بگیریم و تا حد ممکن به عقب و پایین برویم. اندک نماهای بعدی این استراتژی فاصله­گذاری و جدایی را طوری پیش می­برند که گویی در یک دخمه گیر افتاده­ایم. بااین­حال، این دخمه­ی خاورمیانه­ای به­سختی ما را به یاد آن انواع زندان­های وسواسی ژنه (آواز عشق، 1950) یا برسون (یک محکوم به مرگ گریخت، 1956) می­اندازد، خصوصاً برحسب زمان­مندی و دیرند و چهره­مندی؛ اگر هر گونه حسیت لامسه­ای در Indication در کار باشد، این حسیت خیس­افزار نموری از جنس سایه و خود کناره­نماهایش است، آن­هم به دور از هرگونه فیگوراسیون متکی بر یک تای مرکزی و نزدیکتر به یک فیگوراسیون مرکززدوده، چهره­زدوده، و سازمان­زدوده، یا در عوض به یک ازفیگورانداختن. چشم گیرافتاده­ی دوربین، سردرگمی فشرده­ی دید، به تصاویر شناور و سیال یک رویای روز آری می­گویند، همچنان­که به خُردسیاست فرسودگی کابوس­گون؛ این یک خیره­نگاه انسانی نیست که مغاکی مطلق را به­منزله­ی برون­ـ­ایستایی یا وجود مفروض بگیرد بلکه خیره­نگاهی غیرانسانی به­عنوان تای متعاقب خود خارج است؛ خیره­نگاهی که خودش را در میانه­ی دیوار‌ـ‌لایه‌ها، پنجره‌ـ‌چینه‌ها، و مناطق سوراخ­سوراخ تمیزناپذیری تاگشایی و عیان می­کند؛ یک خیرگی­ـ­سایه که به­طرزی برون‌گستر مجبور می­شود درون فضاهای شیاردارشده دوام بیاورد و توی آن متراکم بشود، درحالی‌که از حیث درون‌گستر دیوار سفید را حفر می­کند، فضایی صاف را فرامی­خواند، و چشمان ما را رو به صحرای تاریک سرد زمینی دیگری گرانبار از سایه‌­‌ـ‌بستارها می­گشاید؛ یک تاریکی ورای برف و آتش که تا آنجا که علیه، درون، و به­رغم سایه­شدن نبرد می­کند از تقابل­ دیالکتیکی درون و بیرون فراروی می­کند؛ و از این­رو، این ویدئو با تمایلش به «سینمای خام» آرتویی(3) بلوک­های منفصل فروپاشیده­ی تصاویر سیاه و سفیدی را شامل می‌شود که از جنس فضاهای درونی نشت­کننده و فضای بیرونی کران­دار هستند. به بیانی سمپتوم­شناختی، جو سنگین و طاقت­فرسای Indication به اثرات کشنده­ و سمی نیروهای واکنشی اشاره دارد؛ تصادمی بین دستگاه دولتی به­منزله­ی قطب آکسیوماتیک اندیشه و ماشین جنگ کوچگر به­منزله­ی قطب پروبلماتیک اندیشه؛ فضای سایه­وار ویدئو بر لبه­ی فرایند حاشیه‌ای‌سازی قرار می­گیرد که درون‌ذات این مبارزه بین قدرت برساخته در مقابل توان‌های برسازنده است. این ویدئوی کم­بودجه خانگی از شرایط بحران، سرکوب، و سانسور سیاسی­اجتماعی ناشی می­شود، همین­طور از کشوری می­آید که حکومتش بیش از 7000 معترض و فعال را در سال 2018 به زندان انداخته بود.(4) این حذف انواع مختلف غیریت و دیگربودگی که همه­ی صداهای متفاوت را خفه می­کند به­صورت شاخصی از یک استعمار درونی عمل می­کند و راه را برای ناپدیدی گروه­های دیگری­شده، اقلیت­های غیرشده، و جمعیت­های به­حاشیه­رانده­شده باز می­کند. در بستری متفاوت، دلوز کارکرد و نقش نمادپردازی سایه نزد نیچه را برحسب ارتجاعی‌شدن تشخیص می­دهد؛ می­توانیم با نظر به منفیت نیهیلیسم منفعلانه­ای که از شرایط مذکور دولت انتحاریِ ایران نشأت می‌گیرد و گوشت­ شهروندان خودش را می­خورد، کلمات خود دلوز را نقل بیاوریم:

سایه همان آواره، فعالیت خود گونه، فرهنگ، و حرکتش است. معنای آواره و سایه­اش این است که تنها سایه پرسه می­زند… سایه خود همین فعالیت است تا آنجا که هدفش را از دست می­دهد و اصلش را می­جوید.(5)

آشنایی­زداییِ آستانه­ای Indication بر علیه امور گله­ای می­جنگد و در برابر منفیت سپهرهای مرگ­بار بنیادگرایی توحیدی مقاومت می‌ورزد، و همزمان سایه­وار می­شود، و این سایه­ی سمی را در خودش یا در گورش حمل می‌کند؛ بااین­حال این گورِ تیره و دلگیر یک زهدان سوت‌وکور غیرمولد نیز هست که انگاره­ی عقل­سلیمی از باروری را به مسئله بدل می­سازد و سویه‌ی آنتی‌تزی قابلیت آشنای تولید را فاش می‌سازد: Indication یک لیتوپدیون را متبلور می­سازد.

Indication به­نحوی مهیب سایه­های چند بدن­ را بر جاده نشان­مان می­دهد و بعد با استفاده­اش از «برش غیرعقلانی» یک آسمان ابرگرفته­ی تاریک را می­بینیم، و سپس یک بدن ملبس تک­وتنها که در فضایی برفی راه می­رود: نمی­توانیم آنها را به­روشنی و به­آسانی تعریف کنیم، نمی­دانیم آیا مجاز هستیم با آنها همدلی داشته باشیم یا نه. غرابت وضعیت­های گازی­شان از (نا)موجودات ما را در یک جایگاه نامتعین مبهم می­گذارد که مضطرب و گیج­مان می­کند: اینجا خودمان را در صفحه­ی مکانی­زمانی درون­گوشتیده­ای می­یابیم که به­نحوی سینمازخیستی مجبورمان می­کند پیوستار بلوک­های تصاویر را در شکافت­ها [شیزها] یا شقاق­هایشان تعقیب کنیم: اینجا خردادراک­های ما خودشان را به روی دیرند امر نالازم و غیرذاتی یا واجب‌لاضرور می­گشایند. «اضطراب مازخیست به انتظار نامعین لذت و توقع شدید درد تقسیم می­شود.»(6) حق­جو نمی­کوشد یک انگاره­ی اسارت استبدادی را نمادین کند، یا یک مانیفست سیاسی را بیان کند؛ در عوض، این نامادیت ناپایدار و بی­شکلی سایه به­منزله­ی ماده­ی بنیادین اثرش است که به­صورت ماده­ای پست و پست‌کننده او را مجذوب خویش می­کند؛ و این سایه خودش را لکنت­زنان در سرتاسر بدن این ویدئو قی می­کند. بهبک در اثر دیگرش، ادبیات و فلسفه­ی جدید خاورمیانه: تخیل آشوبناک (2010) درباره­ی ضدمعرفت­شناسی محوسازی حرف می­زند، «همان که مصرانه خودش را نمی­شناسد»، یک «فن متناوب در خودمحوسازی که به­ نوبه­ی خود به سایه مجال می­دهد که به اندام­مصنوعی برای هر دو ابهام و اعوجاج بدل شود»، همان که «مسحور کناره­نماهای دقیق و فاقد ریخت است، خودش را بین کدری و ماتی، بیداری و خواب، برقرار می­کند»؛ او درباره­ی «یک خروج دسته­جمعی بدون خروجی» حرف می­زند، «از سنخ فاصله­ی نامتناهی، در احاطه­ی آوارها و ویرانه­ها»، و از سنخ «نیمه­شب همیشگی»، و نهایتاً از «تبعیدشدگان» و «حسیت اتلاف­ها و زباله­ها بر اساس محرومیت» به ما می‌گوید.(7)

این ویدئو تا آنجا که من می­دانم بخشی از یک پروژه­ی در جریان است؛ بناست پروژه­ی همواره­ناتمام باشد، یا پروژه­ای درفرایند، که یک زمان گشوده­ی هزینه­گری غیرتولیدی را به ما وعده می­دهد؛ پس مستلزم زمانی نامحصور برای هر نوع خلاقیت ویرانگر و دستکاری درمقام برهم­کنش بین نامعنا و معنا است که در آن امکان­هایی با وجوه یا حالت­مندی­های متنوع در زمانمندی و دیرند برای پیکربندی‌های حسی می­توانند دیگربار و دیگربار آزموده شوند. این نظرگاه به دیگرگونگی و کثرت حال­وهوای همواره­متغیر ما، به سیالیت و پلاستیسیته‌ی فرایندهای بیناذهنی شناختن، به نیاز همیشگی به تولید عواطف نو و عرصه­های نشانه­ای تازه، و به ضرورت انقلاب­های بی­پایان به­منزله­ی انرژتیک خردرخداد و گشودگی به روی خارج آری می­گوید.

یوجین تکر در وحشت فلسفه (2015) درباره­ی «زیادت تاریکی» در باتای و پروژه­ی ناتمام او برای ندانستن بحث می­کند، آنجا که تاریکی نه غیاب نور بلکه جذب خارج است؛ از این­رو، او دو نوع وحشت را پیشنهاد می­دهد: وحشت از چیزی در تاریکی و وحشتِ خود تاریکی:

متون باتای ظلمانی­سازی امر انسانی را برمی‌گزینند، و با افشای تناقض‌آمیز سایه‌ها و نیستی‌ها در کانونِ امر انسانی خنثا‌ـ‌­سازی امر انسانی را ترجیح می‌دهند، تا نه به سوی دانشی نوشده درباره‌ی امر انسانی بل به سوی چیزی حرکت کنند که تنها می‌توان آنرا نوعی ناشناختگی امر انسانی، یا در واقع امر ناانسانی نامید.(8)

از این حیث، به نظرم می­رسد که اثر حق­جو به غرابت حدودمان از دانش نظر می­اندازد و ما را به درگذشتن از امر انسانی دعوت می­کند: در این افق، مسئله­ی حق­جو آزادی از قید امر انسانی است (و نه صرفاً آزادیِ همه­ی انسان­ها/زندان­ها از زندانی فرضی). برحسب یک اقتصاد لیبیدویی، Indication به­نحوی تناقض­آمیز تکانه­ای شمایل­شکنانه را تاگشایی و عیان می­کند که وانموده­ای می­سازد که در آن اضطراب تاناتوسی­ـ­واپسرونده با میل زمین­ترومایی برخورد می­کند، و ثمره­ی سمی این برهم­کنش تاریک می­تواند به­طور مجازی «تصویر سینمرده­دوستانه» نامیده شود؛ تصویری که می­تواند به­صورت لولایی بین تکینگی­های ظلمانی‌شده و اجتماعی درراه عمل کند و از طریق تشدید فرایندهای گندیدگی بر علیه بدن استبدادی بایستد. الکساندر آر. گالووی در انتهای مقاله‌اش، «نور هرمنوتیکی چیست؟»، بر این باور است که باید درباره­ی یک رمزهستی­شناسی برای نفت یا بنزین به­منزله­ی ماده­ی تاریک یا هستنده­ای سیاه حرف بزنیم(9). و اکنون به نظر می­رسد که یک شیزوتراتژی ناسینمایی Indication یک­جور مرده­دوستی را در رویکرد خورنده­اش به تصویر، دیرند، و زمانمندی پیشنهاد می­دهد طوری که به بدن مستبد حمله می­برد و در برابر هر نوع ادغام یا دام همسان­سازانه­ی آپاراتوس غصب­وتسخیر مقاومت می­کند، تا آن حد که سیستم عصبی و مدارهای مغزی تماشاچی بتوانند به یک‌جور سینمازخیسم سوق یابند.

به نظر می­رسد که این مادیت سینمرده­دوستانه به­منزله­ی مؤلفه­ای مبنایی سرشت طیف­هایی از دیگر محصولات هنری­ـ­اکتیویستی در خاورمیانه را مشخص می­کند. اینجا و اکنون بوی خوردگی و فساد پارادایم­های تصویری قدیم را می­شنویم که در آن یک محلی‌جهانشمول‌سازیِ تکینِ تصویراندیشه­ی خاورمیانه­ای می­تواند خودش را از خلال اکتشافی فرساینده بیان کند. و این کاوش تازه آغاز شده است.

 

 

 

 

ارجاعات:

[1] MacCormack, Patricia. “Cinemasochism: Submissive Spectatorship as Unthought” in Afterimages of Gilles Deleuze’s Film Philosophy , Edited by D. N. Rodowick, University of Minnesota Press, 2010, 157.

[2] Jason Bahbak Mohaghegh, The Chaosing: The Annihilation of Consciousness, Shadow-Becoming, and the Midnight of the Unreal, Columbia University, 2004, 83.

[3] Antonin Artaud, “Sorcellerie et cinéma,” Oeuvres complètes, vol. 3 (Paris: Gallimard, 1970), p. 83.

[4]https://www.theguardian.com/world/2019/jan/24/iran-arrested-more-than-7000-dissidents-last-year-says-amnesty

[5] Gilles Deleuze, Nietzsche and Philosophy, Translated by Hugh Tomlinson, The Columbia University Press, 2006, 166.

[6] Gilles Deleuze, Masochism: Coldness and Cruelty, trans. Jean McNeil, New York: Zone Books 1989, 71.

[7] Jason Bahbak Mohaghegh, New Literature and Philosophy of the Middle East: The Chaotic Imagination, Palgrave and Macmillan, 2010, 134-139.

[8] Eugene Thacker, ‘Excess of Darkness (George Bataille)’ in Starry Speculative Corpse [Horror of Philosophy, vol. 2]; Zero Books, 2015.

[9] Alexander R. Galloway, “What is a Hermeneutic Light?,” in Leper Creativity: Cyclonopedia Symposium, Edited by Ed Keller, Nicola Masciandaro, & Eugene Thacker (Punctum Books, 2012), pp.159-173.

 

 

 

_______________________________________

 

 

Enfleshed Shadows and Cinecrophilic Images:

A Note On Indication (Mojtaba Haghjoo, 2019)

Eznik

 

pdf۲.jpg pdf version

 

Patricia MacCormack starts her essay ‘Cinemasochism: Submissive Spectatorship as Unthought’ by a quote from Deleuze’s Coldness and Cruelty: ‘The masochist needs to believe he is dreaming, even when he is not.’[1] She defines Cinemasochism as ‘the openness of the spectator to images’ in which each spectator experiences a kind of becoming-cinemasochist as becoming with the image’s own becomings; ‘like Deleuze and Guattari’s call to becoming, it is neither imitation nor filiation, but alliance, that occludes the space between image as event and enfleshed spectator.’ (ibid, 165) according to MacCormack:

Particularly in films that push the affect of the image to its extreme—from horror to abstract films—submission to the image beyond comprehension takes the viewer outside of film’s metonymy, meaning, and time toward the kind of spatial ecstasy forged within the folding of film with embodied spectatorship. There is a risk in opening ourselves to cinematic affect, in experiencing the pain of loss of reified meaning in images. All spectators who open up to film potentially challenge their relationship to cinema in terms of gender, pleasure, and desire… Cinemasochism suggests a turn toward a nondialectical encounter with the outside or an alterity within self—the ecstasy of asignification and the experience of cinesexuality… What is at stake in Cinemasochism, however, are excessive, rather than absent, elements of representation’. (157-164, italics and bolds are mine)

With this introductory reference, I try to unfold the dark shadowy space of Mojtaba Haghjoo’s short video Indication (2019) and what it does. If we were to speak of the excessive aspects of this visual work we have to map the contemporary socio-political context of the middle-east and its durable cultural codes with its roots in the notion of darkness as a weird thought-image. One of the first pre-Islamic theological and crypto-ontological examples of this notion can be found in ancient Manichean texts such as Kephalaia which polluted other interconnected geo-historical and psycho-geographical territories from China to Egypt. The effects of this fictional, semi-intellectual, semi-mythological trace can even be surveyed in other heretical traditions from Suhrawardī’s speculations in The Philosophy of Illumination (Hikmat al-ishra¯q) to Ayn al-Quzat Hamadani’s heretical writings on Satanism and Black light of Iblis. But here in Indication that heretical resistance against the dominant discourse of the sovereignty redefines nous and tries to release its subversive potentialities from the bondages of neo-platonic hierarchies. Therefore, we mostly are encountered with a new reading of darkness under the secularization processes and the horizon of social movements in the middle-east countries and under the influence of the rise of new modern paradigms of critical thinking. Here we find ourselves in a realm of shadow-becoming, as Jason Bahbak Mohaghegh in his writings on some of the best known and seminal literary works of the contemporary Persian writers tries to theorize: ‘a process of shadow-becoming, taking place across a deliriously non-linear and non-sequential trajectory, that primarily intersects the thematic currents’ such as ‘annihilation/wounding and hallucination/the unreal’ [2]. As Bahbak shows,

for the annihilative subject, the executioner is not the one who commits the killing, but the monstrosity that stands behind him in the shades, clutching itself against intimations of order as if to a screen, thinking it has won… though not realizing that its adversary is itself the product of a shadow-becoming. (ibid, 263)

Indication begins with a slowed mobile movement of the camera in a darkly enclosed space in which our vision is limited to a low-level shot and we are banned to see any perspective; this shot moves near the ground and we cannot see the other side of the space because there is nothing but an absolute darkness. Next shot shows also a low-angle shot; an upside-down image from within another barred space, and at the end of this closured space we see an obscure figure at the threshold of the space shaking his hand slowly from an intensely bright window that highlights the function of contrast between the outside and the inside spaces; but we banned to approach this obscurity and we have to distancing and moving back and down as much as possible. The next few shots push forward this strategy of distanciation and detachment as if we are entrapped in a dungeon. However, this middle-eastern dungeon hardly reminds us those kinds of obsessional prisons of Genet (A Song of Love, 1950) or Bresson (A Man Escaped, 1956), especially in terms of temporality and duration. The entrapped eye of camera, the dense perplexity of the view, affirms the fluid free-floating images of a daydream as much as affirms the micro-politics of a nightmarish exhaustion; this is not a human gaze that postulate an absolute abyss as an ex-istace but a non-human gaze as a consequent fold of the outside itself; a gaze that unfolds itself in-between the wall-layers, window-stratum, and hole-zones of indiscernibility; a shadow-gaze that extensively forced to persistence and encapsulated within the striated spaces while intensively digs the white wall, call for a smooth space, and opens our eyes to a cold dark desert of another earth laden of shadow-closures; a darkness beyond snow and fire that insofar as fights against, within, and in spite of becoming-shadow, transcends the dialectical opposition of the inside and outside; and thus, this video with its tendency to an Artaudian ‘cinéma brut[3], consists of shattered disjointed blocks of black-and-white images of leaky interior spaces and bounded exterior space. Syptomologically speaking, the onerous burdensome atmosphere of Indication hints at a poisonous morbid effects of reactive forces; a clash between the State apparatus as the axiomatic pole of the thought and the nomadic war machine as the problematic pole of the thought; shadowy space of the video stand at the edge of a process of marginalization which is inherent in this struggle between the constituted Power vs. all the constitutive powers. This home-made low-budget video comes from a condition of socio-political crisis, suppression and censorship, and from a country that its government had prisoned more than 7000 protestors and activists in 2018[4]. This elimination of various kinds of alterity and otherness which asphyxiate all the different voices operate as an index of endo-colonization and pave the way for disappearance of othered groups, minorities and marginalized populations. In a different context, Deleuze diagnoses the function and role of Nietzschean symbolism of shadow in terms of becoming-reactionary, and concerning the negativity of a passive nihilism which arise from the above-mentioned condition of Iranian suicidal State which eats the meats of its own civilians we can quote his words:

The shadow is the wanderer himself, species activity itself, culture and its movement. The meaning of the wanderer and of his shadow is that only the shadow wanders… the shadow is this activity itself insofar as it loses its aim and searches for its principle.[5]

Indication’s liminal defamiliarization fights against the gregarious and resists to the negativity of deathly sphere of monotheistic fundamentalism, and at the same time it becomes shadowy, and bears this toxic shadow in itself or in its tomb; however this murky tomb is also a nonproductive gloomy womb which problematizes the common-sense notion of fertility and manifests the antithetical facet of a familiar productivity: Indication crystalizes a lithopedion.

Indication eerily shows us the shadows of a few bodies on the road and then by its application of an ‘irrational cut’ we see a dark cloudy sky, and then a single clothed body walks in a snowy space: we cannot define them obviously and easily, we don’t know if we are allowed to have sympathy with them or not. The strangeness of their gaseous states of (non)beings put us in an obscure indeterminable position which make us anxious and dazed: here we find ourselves in an enfleshed spacio-temporal plane that forces us Cinemasochistically to chase the continuum of image-blocks in their schisms: here our micro-perceptions open themselves to the duration of the inessential. ‘The anxiety of the masochist divides into an indefinite awaiting of pleasure and an intense expectation of pain.’[6] Haghjoo don’t try to symbolize a notion of tyrannical enslavement, or to express a political manifesto, but this is the unstable immateriality and formlessness of the shadow as the basic matter of his work that fascinates him; and this shadow stutteringly puke itself through the body of his video.

Bahbak in his another work, New Literature and Philosophy of the Middle East: The Chaotic Imagination (2010), talks about anti-epistemology of blurring, ‘one that is persistently unknowing itself’; a ‘recurrent technique of self-blurring that in turn allows the shadow to become a prosthetic for both obscurity and distortion’, and one that ‘possessed of accurate and amorphous contours, stranding itself between opacity and translucence, awakening and sleep’; he talks about ‘an exodus without exit, one of infinite distance, surrounded by debris and ruin’, and of ‘permanent midnight’ and finally he tell us about ‘the banished’ and ‘the sensation of the waste based in deprivation’. [7]

This video as I know is a part of an ongoing project; it is going to be an ever-unfinished project, or a project in-process which promises us an open time of non-productive expenditure; a non-restricted time for any kind of destructive creation and manipulation as an interplay between nonsense and meaning in which possibilities of diverse modalities of temporality and duration for sensory configurations can be examined again and again. This viewpoint affirms the heterogeneity and multiplicity of our ever-changing moods, fluidity and plasticity of inter-subjective processes of cognizing, the perpetual need to produce new affects and new semio-spheres, and the necessity of infinite revolutions as energetics of micro-event and openness to the outside.

 

Eugene Thacker in Horror of Philosophy (2015) argues on Bataille’s ‘excess of darkness’ and his unfinished project of unknowing, in which darkness is not the absence of light but absorption of the outside; therefore he suggests two kinds of horror: the horror of something in the dark and the horror of darkness itself;

Bataille’s texts opt to darken the human, to un-do the human by paradoxically revealing the shadows and nothingness at its core, to move not towards a renewed knowledge of the human, but towards something we can only call an unknowing of human, or really, the unhuman.[8]

In this regard, it seems to me that Haghjoo’s work looks at the eeriness of our limits of knowledge and calls us to pass over the human: in this horizon Haghjoo’s problem is the freedom form the bond of the human )and not merely the freedom of all humans/prisoners from a supposedly prison). In terms of libidinal economy, Indication paradoxically unfolds an iconoclast impulse that builds a simulacrum in which a Thanato-regressive anxiety collides with a geo-traumatic desire and the toxic fruit of this dark interaction can virtually be termed as ‘cinecrophilic image’; an image that can operate as a hinge between darkened singularities and a coming community and stands against the despotic body through intensifying the putrefaction processes. Alexander R. Galloway in the end of his essay, “What is a Hermeneutic Light?” believes that we have to talk about a crypto-ontology for oil or petrol as a dark matter or black being [9]. And now it seems that a-cinematic schizo-trategy of Indication suggests a kind of necrophilia in its corrosive approaching to image, duration, and temporality that attacks the despotic body and resist to any inclusion or assimilatory trap of the capture apparatus, to a the point that spectator’s nervous system and cerebral circuits can be pushed to a kind of cinemasochism.

It seems that this cinecrophilic materiality as a elemental component characterizes some spectrums of other middle-eastern artistic-activist products. Here and now we smell the corrosion and decay of old illustrative paradigms in which a singular glocalization of middle-eastern thought-image can manifest itself in an exhaustive expression. And it is just started.

 

References

[1] MacCormack, Patricia. “Cinemasochism: Submissive Spectatorship as Unthought” in Afterimages of Gilles Deleuze’s Film Philosophy , Edited by D. N. Rodowick, University of Minnesota Press, 2010, 157.

[2] Jason Bahbak Mohaghegh, The Chaosing: The Annihilation of Consciousness, Shadow-Becoming, and the Midnight of the Unreal, Columbia University, 2004, 83.

[3] Antonin Artaud, “Sorcellerie et cinéma,” Oeuvres complètes, vol. 3 (Paris: Gallimard, 1970), p. 83.

[4]https://www.theguardian.com/world/2019/jan/24/iran-arrested-more-than-7000-dissidents-last-year-says-amnesty

[5] Gilles Deleuze, Nietzsche and Philosophy, Translated by Hugh Tomlinson, The Columbia University Press, 2006, 166.

[6] Gilles Deleuze, Masochism: Coldness and Cruelty, trans. Jean McNeil, New York: Zone Books 1989, 71.

[7] Jason Bahbak Mohaghegh, New Literature and Philosophy of the Middle East: The Chaotic Imagination, Palgrave and Macmillan, 2010, 134-139.

[8] Eugene Thacker, ‘Excess of Darkness (George Bataille)’ in Starry Speculative Corpse [Horror of Philosophy, vol. 2]; Zero Books, 2015.

[9] Alexander R. Galloway, “What is a Hermeneutic Light?,” in Leper Creativity: Cyclonopedia Symposium, Edited by Ed Keller, Nicola Masciandaro, & Eugene Thacker (Punctum Books, 2012), pp.159-173.