بر بالای پلهها که میایستم، تصویر خودم را پایین پلهها میبینم؛ در حالیکه شقیقهام در برخورد با نبش پلهی آخر، از هم شکافته و در خون غرق شدهام. در خیابان اتومبیلی نیست که زیرم نگیرد. حتا در توالت ماری کمین کرده است. منتظر است روی سنگ بنشینم تا بیرون بجهد و آلتم را در […]