تقدیم به دوازده سالگی مونا حیدری که خیال میکرد کشتن، بازیِ بزرگترهاست روزی که بیست و نه ساله شدم داستانی نوشتم تنها با یک دست، ریاکار و شعاری و پر ادعا برای زنی که میخواست از ناف به پایینش را باج بدهد به استخبارات قومی کیرها، تا دمی تنها با یک نیمتنهی علیا […]