شبیه شبی که نیزههای آختهاش را از اعماق چاهی وارونه شلیک کرده است، کنار بطریِ تنها خالی به دیوارِ سیمانیِ خانهای تکیه دادهای با کلهای چهارگوش که تا مثلثِ گردن تنها یک دهان فاصله دارد، با چهرهای فرو رفته در گِل و یال تا سُم اسب خیس خوردهای گودالهای آب کوچه را به دریاچه […]
مانیفستی برای تغییر جهان ما خواهان جهانِ دیگری هستیم و از خود میپرسیم آیا این جهان نمیتواند به گونهای «دیگر» باشد؟ این پرسش، امکانهای دیگری را فراسوی «وضع موجود» و در برابر ما قرار میدهد. اما تا درنیابیم این جهان چگونه ساخته شده، هرگز نمیتوانیم آن را بازآرایی کنیم، تغییر دهیم و از […]
رژه پیشاپیشِ دستهی ما، دو شیپورزن با جامهای آراسته، در شیپورهای بزرگشان میدمیدند. یک طبال در میانشان، یک قدم عقبتر، در هیبت مردی بلندقامت با ریشهایی انبوه و نامرتب، طبل مینواخت. شیههی شیپور پاها را بالا میکشید، و غرش طبل بر زمینشان میکوفت. ما از میان گردوغبار همچون ارواحی اتوکشیده، آدمآهنیوار پیش […]
نه رفتن از این در مقدّر است، نه ماندن و پا پس کشیدن از آنچه چشم بهراهم دارد. ماندهام، نه! درماندهام. ناگزیرم به رفتن. اما چه رفتنی؟ مگر نه اینکه رفتن از اینجا برگشتنی است دلهرهآور بهدرون آنچه دیرزمانی است بیهیچ چشمداشتی پشت این در گذاشتهام. رفتن از اینجا بهعقب چرخاندن کله است. چشمدوختن […]
نه! هرگز! کسی رمیده نبوده است در این امواج درهمتنیدهی طوفانی نه! هرگز! در این تنگنای حنجره مرغی نریده است آواز خواهم خواند آوازم را خواهم خواباند با لالایی لایِ در در مترویی که در ایستگاه بعد از دهانم پیاده خواهد شد به گمانش دهانم دروازهای است رو به دری باز خمیازهای است رو […]
بر بالای پلهها که میایستم، تصویر خودم را پایین پلهها میبینم؛ در حالیکه شقیقهام در برخورد با نبش پلهی آخر، از هم شکافته و در خون غرق شدهام. در خیابان اتومبیلی نیست که زیرم نگیرد. حتا در توالت ماری کمین کرده است. منتظر است روی سنگ بنشینم تا بیرون بجهد و آلتم را در […]
چهار زن با کتفهایی بالدار و دستانی از جنس عاج فیل، نشسته بودند بر گرد آبنمایی بلورین. دو به دو روبهروی هم، با گردنهایی دراز و کلههایی پیشآمده، گویی پیشِ رویِ آنها شمعی است که هر چهارتن بر آن میدمند تا خاموش شود. با اندک فاصلهای از آنها چند مرد جوان در میان آبراههای […]
ساختمانی را در نظر بگیرید که راهرویی در سرتاسر آن همچون شریانهای اصلی و فرعی بدن امتداد یافته است. در طول راهرو درهایی کوتاه رو به اتاقهایی باز میشوند که پنجرههایش بلااستثنا مسدود شدهاند. در یکی از اتاقها مجسمهای است از سنگ مرمرِ نتراشیده، زمخت و بیظرافت، بیانگر کجسلیقهگی هنرمندش. مجسمه، مردی است دراز […]