مقدمه تا به امروز با اندکی خودپسندی و گاه بلاهت انسانی، طبیعت را پسزمینه یا محیطی میپنداشتهایم که دستاوردهای عقل یا فرهنگ بر آن اتفاق میافتد. یعنی «طبیعت» بهعنوان منبعی که خودش مقصود و معنایی ندارد و از اینرو میتواند در جهت مقاصدِ آنها که طبق تعریف از عقل و هوش برخوردارند به […]
ترجمه: بابک سلیمی زاده کسی با موهای بلند سیاهِ بافتهشده از در وارد اتاق میشود. دوربین او را دنبال میکند تا آنجا که پشت یک میکروفون میایستد. تیشرتی به تن دارد که یک چهره به رنگ سیاه روی آن چاپ شده. رو به دوربین صحبت میکند: نام من اسکار وایلد است. همه توی این […]
برای تجربهی یک شکاف در روابط بدن/قدرت، در زمستان ۱۳۹۱، ما داشتیم بر روی مجموعهای از پرفرمنسها و ویدئوها کار میکردیم با این پرسش که چگونه میتوان اثر هنری را نه بر اساس روایت سوژهها و ابژههایی که میبینند و دیده میشوند، بلکه بر اساس خود فرایند تولید یک سوژه به عنوان یک متغیر، یک […]
دربارهی «منپارهها»ی سام واثقی لینک کتاب در انتشارات آزاد ایران او که مناش روی نقشه در پرچمکهای کوچک پراکنده، چیزهایی برای نوشتن دارد. از آن جمله چیزها حرکت بر مرزهای نوشتن. راوی در ابتدا بر روی تخت سیسییو به سر میبرد. نزدیک به تجربهی نوعی مرگ. نوعی حضور در تمیزناپذیریِ درون و بیرونِ زبان (نفس […]
ترجمه: بابک سلیمی زاده ترجمهای برای ماری برای آفریقاییهایی که تجربهی تبعید به آمریکا را از سر گذراندهاند[۱]، مواجهه با امر ناشناخته بدون آمادگی و نه هیچ مقابلهای، بیشک امری خوفناک بوده است. نخستین سایهی تاریک جدا میافتد با کندهشدن از زندگی روزمره، سرزمین آشنا، دور از خدایان نگهبان و اجتماع حفاظتکننده. اما این […]
ترجمه: بابک سلیمی زاده پیشنهاد میکنم دو نوع دعوی متفاوت را مورد ملاحظه قرار دهیم که اخیراً در جریاناند و بازگوکنندهی نقطهی اوج تمایلیاند که مدتهاست وجود دارد.[۱] یکی اعتراض صریح مارکسیستی به تقلیلدادنِ پژوهش و اکتیویسمِ آن به مطالعهی فرهنگ است که گاهی به عنوان تقلیلِ مارکسیسم به مطالعات فرهنگی از آن یاد میشود. و دیگری […]
کوبانی خروج است. نقب زدن و ساختن تونل هایی تاریک و تنگ در زیرزمین های خاورمیانه ی خونین. در دورانی که سرمایه داری بحران را نه به عنوان امری ادواری بلکه به عنوان بحرانی ساختاری تجربه می کند، گسیختگی همواره همچون یک امکان در برابر ماست. امکان یک خروج که امروز توسط جمعیتی […]
۱ به کمر گفته باشی تا شود/ به سر، تا خم شود روی شانه/ گفته باشی «به پشت خوابیده ام»، و به پشت خوابیده باشی در منطقه ی مدفون. هنوز اینچنین که هستی نشده ای/ هرگز با آن امید که خواهی بود نبوده ای/ فقط بوده ای/ مثل شکل/ افتاده بر دیوارِ این سو/ بر خمارِ پیکارِ آنسو/ کمر خم […]