ترجمه: ژیار هومر جلوی دکهی روزنامهفروشی میایستی. در روزنامهای، زن و مردی اینور و آنور تختخوابی نشستهاند، زن رویش را به پنجره کرده و مرد به سقف. روزنامه را تا میکنی و زیر بغلت میگذاری. صندلیای خالی میبینی. روبهروی صندلی فروشگاهی است. ماشینی جلوی فروشگاه پارک شده؛ بیامو است. روی سردرِ فروشگاه نوشتهای است، به ورود […]