تماسآرشیوخانهجستجو


دسته بندی

بایگانی موضوعی: "شعر"

آرواره‌گی / محمد مهدی نجفی

( شعر )

  شبیه شبی که نیزه‌های آخته‌اش را از اعماق چاهی وارونه شلیک کرده است، کنار بطریِ تنها خالی به دیوارِ سیمانیِ خانه‌ای تکیه داده‌ای با کله‌ای چهارگوش که تا مثلثِ گردن تنها یک دهان فاصله دارد، با چهره‌ای فرو رفته در گِل و یال تا سُم اسب خیس خورده‌ای گودال‌های آب کوچه را به دریاچه […]

بهشت گم‌شده / سام واثقی

( شعر )

هزاره‌ای تا خورد، ورقی سوخت. . . در پناه «هیچ» چتری بال نگشود بَند . . . از آرزوها — حیران «حرمتِ بهشت را مردان این خاک بَه . . . به بیرَقی سبز فروخته‌اند. . .» خاموش. . . نشسته‌اند زنجیره‌وار، «استخوان‌بندی‌ها»، در کنار کوره‌ها. . . سوختن در جهنّم، نعمتی‌ست نوبتی‌ — «عشق» […]

هرگز / شعری از محمد مهدی نجفی

( شعر )

   نه! هرگز! کسی رمیده نبوده است در این امواج درهم‌تنیده‌ی طوفانی نه! هرگز! در این تنگنای حنجره مرغی نریده است آواز خواهم خواند آوازم را خواهم خواباند با لالایی لایِ در در مترویی که در ایستگاه بعد از دهانم پیاده خواهد شد به گمانش دهانم دروازه‌ای است رو به دری باز خمیازه‌ای است رو […]

وداع با ادوارد سعید / شعری از محمود درویش

( شعر )

ترجمه: مرتضی حیدری   نیویورک/نوامبر/خیابانِ پنجم آفتاب، بشقابی از فلزِ صیقل خورده رنجور به زیر سایه، از خود می‌پرسم: سدوم است یا بابِل؟ آنجا، در آستانه‌ی ژرفنایی کهربایی، به بلندای آسمان، با ادوارد دیدار کردم سی سال پیش، آن هنگام زمانْ وحشیگریِ کمتری داشت. . . هر دو گفتیم: اگر گذشته تنها یک تجربه است، آینده […]

در سنگ / شعری از بابک سلیمی زاده

( شعر )

۱ به کمر گفته باشی تا شود/ به سر، تا خم شود روی شانه/ گفته باشی «به پشت خوابیده ام»، و به پشت خوابیده باشی در منطقه ی مدفون. هنوز اینچنین که هستی نشده ای/ هرگز با آن امید که خواهی بود نبوده ای/ فقط بوده ای/ مثل شکل/ افتاده بر دیوارِ این سو/ بر خمارِ پیکارِ آنسو/ کمر خم […]

راهنمای محلی / شعری از آرش قربانی

( شعر )

راهنمای محلی می گوید: در شرق جنگل های انبوه رشد می کند و به خصوص نوعی گیاه دارویی که در دردهای مزمن استفاده می شود. اینجا مسیر رودخانه های فصلی مشخص نیست تولید ناخالص در شهرهای بزرگ دو برابر شهرهای کوچک است. هشتاد درصد ساکنان بومی و مابقی مهاجرند. در نقشه اینجا خیلی شبیه بین […]

دکه‌ی سیگار فروشی / شعری از فرناندو پسوا

( شعر )

ترجمه‌ی جلال سلیمی برای مهدی   چیزی نیستم چیزی نخواهم شد نمی‌خواهم چیزی بشوم. با این همه تمام رویاهای جهان در من است. پنجره‌های اتاقم: اتاق یکی از آن میلیون‌ها نفری که کسی چیزی درباره‌اش نمی‌داند (گیرم که دانستند، چه چیزی دستگیرشان می‌شود؟) شما به راز خیابانی باز می‌شوید که مردم پیوسته در آن در […]

واریس ها / مجموعه شعر و عکس زهرا درویشیان