دسته بندی
فاخته از قفس پرید! / هاوار ئاوات
تقدیم است به سعید نادری شۆرشمان سوورە دایە خەباتمان روونە دایە! سوورتر لە لێوانی تۆ روونتر لە چاوانی تۆ! یک سرم به قدری ول شده که انگار تنم تهنشین شده باشد تمام و کمال، توی نمکزار خشک و زخمیِ دریاچهی لجنزارهای صادراتی به ژاپن، کلمبیا و قم، آس و پاس و دستخایه! متوجه عرضم هستید […]
بروسکا / فرانتس کافکا
ترجمهی زهرا پورعزیزی توضیح مترجم فرانسه کافکا این متن کوتاه را احتمالا حدود سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱۵، روی برگهی پارهای از دفتر یادداشتاش («دفتر» ۱۰) نوشته است. در سال ۱۹۲۲ از پشت این برگه ـ که خط بلند اُریبی با قلم روی آن کشیده، برای دستنوشتهی قصر استفاده میکند. این قطعه سه بار منتشر شده: بار اول در سال ۱۹۶۲ […]
بیپناهیهای احمد پناهی پور
نشر الکترونیک مایندموتور
چرک / احمد پناهی پور
این داستان تقدیم است به الاهه و گیلاس خانم سین و آقای دال سه هفته است که همدیگر را ندیدهاند. من به همهی عصبهای شما خانندهی عزیز حق میدهم که با شنیدن این جمله در هیچ جهت و راستایی تحریک نشوند و صمیمانه با بیتفاوتیشان اظهار همدلی میکنم. اما خوشبینم! خوشبینم، زیرا معتقدم در میان […]
غـش و ضعفــ
نشر الکترونیک مایند موتور نویسندگان: آبرام کله گنده؛ آقای احمد پناهی پور؛ رُز رُز؛ دکتر؛ «ا.ا»؛ نارعلی؛ عیدعلی؛ سلیمون؛ یک شاعر مرده؛ جوان دستفروش، ولگرد، دزد، اعدامی، خابگرد، له و لورده؛ و …
پا بــــــــ پا / داستانی از محمد کلاگر
مشغول نقاشی روی سنگی صاف و صیقلی بودم. نمیدانم از کِی سنگبازیچه ی هرروزهی ناموزونِ بینظیرِ من شده بود. دزدیده بودمش از دستان ظریف آنیســ ، ناگهان، با یک جست سریع، بیآنکه فرمانی از جایی ساطع شده باشد، و بیهیچ ارادهای. اینکه چطور توانستم مرتکب چنین چابکیای شوم مرا هم به شک انداخته است. […]
داستان بدون عنوان / باربد جزنی
هر چه قدر هم در مورد مرزهای اتاقی که در آن سکنی گزیدهای حساسیت به خرج دهی باز هم گاهی اوقات انگیزههایی موجب میشود تا به این مرزها خیانت شود و در راستای همین انگیزهها ورود افرادی به داخل اتاق توجیه میگردد. میتوان قضیه را اینطور شروع کرد که در حال ماساژ دادن انگشتهای پاهایم […]
ایستگاه پنجم / داستانی از بهمن محمدی
هدفون توی گوش، داخلِ محفظهی گندهیِ قرمز رنگِ فلزیای هستم که اسماش را اتوبوس گذاشتهاند. سرِ پام و گیر کردهام وسطِ ازدحامی که سرِپاهای اغلب بیسر و پا درست کردهاند. سخت است جابهجا شدن. یک موسیقیِ خوب توی سرم میکوبد. برای اینکه توی بردنِ نامِ برگزیدههایم تبعیض نشود، ترجیح میدهم اسماش را نبرم. مردان […]