دسته بندی
پاتوق / آوات پوری
چایخانهها هر کدام عرف و هنجار خاص خودشان را دارند. اگرچه همهشان برای نمردن از گرسنگی و محتاج دستِ این و آن نشدن ساخته شدهاند، اما خوب هر کدامشان به ضرورت مساحت خُردی از شهر را اشغال میکنند، یعنی که بخاهند یا نه مجبورند عرفها و هنجارهای محلهای که درش هستند را رعایت کنند. اگر […]
چالههای تودرتو / آوات پوری
(این داستان تقدیم است به سونی که میلادش پژواکِ جیغترینِ رنگهاست از توی کمسوترینِ پرتوها) رنگها را تنها توی تاریکی میتوان دید، چپیدن توی اعماق شب و زل زدن به نقطهای که تاریکیاش متمایزترست از تاریکیهای دور و اطرافش. بعد از توی آن حفرکردنِ چاهی که بشود از تهش به خودت زل بزنی، اوه! […]
جنگجوی فناناپذیر / محمد مهدی نجفی
نه رفتن از این در مقدّر است، نه ماندن و پا پس کشیدن از آنچه چشم بهراهم دارد. ماندهام، نه! درماندهام. ناگزیرم به رفتن. اما چه رفتنی؟ مگر نه اینکه رفتن از اینجا برگشتنی است دلهرهآور بهدرون آنچه دیرزمانی است بیهیچ چشمداشتی پشت این در گذاشتهام. رفتن از اینجا بهعقب چرخاندن کله است. چشمدوختن […]
سربازهای الکلخار / آوات پوری
ما سه نفر بودیم توی یک بار قدیمی با صندلیهای کهنه و میزهای خسته و پیکهای استوانهایِ معمولی و ماستوخیارهای بینمک و بی هیچ نمکی روی میز و الکلیهای مهیجی که به هیچ وجه سردی و بی تفاوتی ما را نسبت به چیزهایی که میخوردیم و چیزهایی که میدیدیم و چیزهایی که برای هم تعریف […]
پرسپکتیوهایی از طعم کوهستان / هاوار ئاوات
نشر الکترونیک
فاخته از قفس پرید! / هاوار ئاوات
تقدیم است به سعید نادری شۆرشمان سوورە دایە خەباتمان روونە دایە! سوورتر لە لێوانی تۆ روونتر لە چاوانی تۆ! یک سرم به قدری ول شده که انگار تنم تهنشین شده باشد تمام و کمال، توی نمکزار خشک و زخمیِ دریاچهی لجنزارهای صادراتی به ژاپن، کلمبیا و قم، آس و پاس و دستخایه! متوجه عرضم هستید […]
بروسکا / فرانتس کافکا
ترجمهی زهرا پورعزیزی توضیح مترجم فرانسه کافکا این متن کوتاه را احتمالا حدود سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱۵، روی برگهی پارهای از دفتر یادداشتاش («دفتر» ۱۰) نوشته است. در سال ۱۹۲۲ از پشت این برگه ـ که خط بلند اُریبی با قلم روی آن کشیده، برای دستنوشتهی قصر استفاده میکند. این قطعه سه بار منتشر شده: بار اول در سال ۱۹۶۲ […]
بیپناهیهای احمد پناهی پور
نشر الکترونیک مایندموتور